کلیات سعدی/غزلیات/دیدم امروز بر زمین قمری

از ویکی‌نبشته

۵۵۰ – ب

  دیدم امروز بر زمین قمری همچو سروی روان برهگذری  
  گوئیا بر من از بهشت خدای باز کردند بامداد دری  
  من ندیدم براستی همه عمر گر تو دیدی بسرو بر قمری  
  یا شنیدی که در وجود آمد آفتابی ز مادر و پدری  
  گفتم از وی نظر بپوشانم تا نیفتم بدیده در خطری  
  چاره صبرست و احتمال فراق چون کفایت نمیکند نظری  
  میخرامید و زیر لب میگفت عاقل از فتنه میکند حذری  
  سعدیا پیش تیر غمزهٔ ما به ز تقوی ببایدت[۱] سپری  


  1. بیایدت.