کلیات سعدی/غزلیات/حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام

از ویکی‌نبشته

۳۵۷– ط

  حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام[۱] تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام  
  حریف دوست[۲] که از خویشتن خبر دارد شراب صرف محبت نخورده است تمام  
  اگر ملول شوی یا ملامتم گوئی اسیر عشق نیندیشد از ملال و ملام  
  من آن نیم که بجور از مراد بگریزم[۳] بآستین نرود مرغ پای بسته بدام  
  بسی نماند که پنجاه ساله عاقل را بپنجروز بدیوانگی برآید نام  
  مرا که با توام از هر که هست باکی نیست حریف خاص نیندیشد از ملامت عام  
  شب دراز نخفتم که دوستان گویند بسرزنش عَجبا لِلمحب کیف یَنام  
  تو در کنار من آئی؟ من این طمع نکنم که می‌نیایدت از حسن وصف در اوهام  
  ضرورتست که روزی بسوزد این اوراق که تاب آتش سعدی نیاورد اقلام  


  1. تجدیدنظر: حکایت از لب شیرین دهان شیراندام
  2. عشق.
  3. برگردم.