کلیات سعدی/غزلیات/تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد

از ویکی‌نبشته

۱۶۹– خ

  ترا ز حال پریشان ما چه غم دارد؟ اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد؟  
  ترا که هر چه مرادست میرود از پیش ز بیمرادی امثال ما چه غم دارد؟  
  تو پادشاهی گر چشم پاسبانان همه شب بخواب درنرود، پادشا چه غم دارد؟  
  خطاست اینکه دل دوستان بیازاری ولیک قاتل عمد از خطا چه غم دارد؟  
  امیر خوبان آخر گدای خیل توایم جواب ده که امیر از گدا چه غم دارد؟  
  بَکی العذول[۱] علی ماجَری لاَ جفانی رفیق غافل ازین ماجرا چه غم دارد؟  
  هزار دشمن اگر در قفاست عارفرا چو روی خوب تو دید از قفا چه غم دارد؟  
  قضا بتلخی و شیرینی ای پسر رفتست تو گر ترش بنشینی قضا چه غم دارد؟  
  بلای عشق عظیمست لاابالی را چو دل بمرگ نهاد از بلا چه غم دارد؟  
  جفا و هر چه توانی بکن که سعدی را که ترک خویش گرفت از جفا چه غم دارد؟  


  1. در نسخ قدیم این بیت نیست و در بعضی از نسخ چاپی: بکی‌الامیر.