کلیات سعدی/غزلیات/تو آن نه‌ای که دل از صحبت تو برگیرند

از ویکی‌نبشته

۲۳۱– خ

  تو آن نهٔ که دل از صحبت تو برگیرند و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند  
  و گر بخشم برانی طریق رفتن نیست کجا روند که یار از تو خوبتر گیرند؟  
  بتیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی[۱] چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند  
  هلاک نفس بنزدیک طالبان مراد اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند  
  روا بود همه خوبان آفرینش را که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند  
  قمر مقابله با روی او نیارد کرد و گر کند همه کس عیب بر قمر گیرند  
  بچند سال نشاید گرفت ملکی را که خسروان ملاحت بیک نظر گیرند  
  خدنگ غمزهٔ خوبان خطا نمی‌افتد اگر چه طایفهٔ زهد را سپر گیرند  
  کم از مطالعهٔ بوستان سلطان را چو باغبان نگذارد کزو ثمر گیرند[۲]  
  وصال کعبه میسر نمیشود سعدی مگر که راه بیابان پرخطر گیرند  


  1. دوستان مخلص را.
  2. این بیت در بیشتر نسخه‌ها نیست.