کلیات سعدی/غزلیات/ای که به حسن قامتت سرو ندیده‌ام سهی

از ویکی‌نبشته

۶۳۴ – ب

  ایکه بحسن قامتت سرو ندیده‌ام سهی گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی  
  جور بکن که حاکمان جور کنند بر رهی شیر که پای‌بند شد تن بدهد بروبهی  
  از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی رفت و رها نمیکنی آمد و ره نمیدهی  
  شاید اگر نظر کنی ای که ز دردم آگهی ور نکنی اثر کند دود دل سحرگهی  
  سعدی و عمر و زید را هیچ محل نمی‌نهی وین همه لاف میزنیم از[۱] دهل میان تهی  


  1. میزند چون.