کلیات سعدی/غزلیات/امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس

از ویکی‌نبشته

۳۱۸– ط

  امشب مگر بوقت نمیخواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس  
  پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس  
  یک شب که دوست فتنهٔ خفتست زینهار بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس  
  تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح یا از در سرای اتابک غریو کوس  
  لب بر لبی[۱] چو چشم خروس ابلهی بود برداشتن بگفتهٔ بیهودهٔ خروس  


  1. در بعضی نسخه‌های جدید، از لب.