کلیات سعدی/بوستان/باب هشتم/ز ره باز پس مانده‌ای می‌گریست

از ویکی‌نبشته
  ز ره باز پس مانده‌ای میگریست که مسکین تر از من درین دشت کیست؟  
  جهاندیده‌ای گفتش ای هوشیار اگر مردی این یک سخن گوش دار[۱]  
  برو شکر کن چون بخر برنه‌ای که آخر بنی آدمی[۲] خر نه‌ای  


  1.   خری بارکش گفتش از بی تمیز ز جور فلک چند نالی تو نیز  
  2. بزیر کسان.