رباعیات خیام (تصحیح فروغی و غنی)/نیکی و بدی که در نهاد بشر است
ظاهر
۴۸
نیکی و بدی که در نهادِ بشر است | شادی و غمی که در قضا و قدر است | |||||
با چرخ مکل حواله کاندر رَهِ عقل | چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است |
رباعی ۴۸– در باب بیچارگی فلک و بیتأثیری ستارگان در کار انسان گویندگان بسیار سرودهاند از جمله نظامی در داستان لیلی و مجنون آنجا که وصف آسمان میکند و از قول مجنون با ستارگان راز و نیاز مینماید سرانجام متوجّه میشود که از این اجرام کاری ساخته نیست و میگوید:
دانست کزان خیال بازی | کارش نرسد بچاره سازی | |||||
نالید در آنکه چاره ساز است | از جمله وجود بینیاز است | |||||
گفت ای در تو پناهگاهم | در جز تو کسی چرا پناهم | |||||
ای زهره و مشتری غلامت | سرمایهٔ نام جمله نامت | |||||
آن کن ز عنایت خدائی | کآید شب من بروشنائی |
و مسعود سعد سلمان که از روزگار بسیار شکایت کرده و از گردش فلک و ستارگان نالیده است باین معنی مکرّر توجّه کرده است.
و خواجه میفرماید:
بگیر طرّهٔ مه طلعتی و قصّه مخوان | که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است |