رباعیات خیام (تصحیح فروغی و غنی)/انانکه محیط فضل و آداب شدند

از ویکی‌نبشته

۵۴

  انانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند  
  ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه و در خواب شدند  


رباعی ۵۴– در واقع اصل درد خیّام اینست که در این رباعی تصریح کرده است که پس از همه زحمات از حقیقت کار جهان سر در نیاوردیم و دانشمندان همه باین درد مبتلا هستند. این رباعی بشیخ‌الرئیس ابوعلی سینا منسوبست که میفرماید:

  دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت  
  اندر دل من هزار خورشید بتافت آخر بکمال ذرّهٔ راه نیافت  

این رباعی هم در این معنی بامام فخر رازی منسوبست:

  هرچند دلم ز عشق محروم نشد کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد  
  و اکنون که بچشم عقل در مینگرم معلومم شد که هیچ معلوم نشد  

سحابی استرابادی که از عرفای شعرای دورهٔ صفویّه است و رباعیات عرفانی دلکش دارد در این معنی میفرماید:

  از خلق جهان و هستی فانی ما دانسته نشد بغیر نادانی ما  
  حیرانی ما بود مراد از همه چیز یارب چه مراد است ز حیرانی ما  

این رباعی را هم که بخواجه نصیر طوسی منسوبست نقل میکنیم:

  آنقوم که راه بین فتادند و شدند کس را بیقین خبر ندادند و شدند  
  آن عقده که هیچکس نتانست گشاد هریک بندی برآن نهادند و شدند  

خواجه حافظ میفرماید:

  حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید بحکمت این معمّا را  

نیز میفرماید:

  چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست  

و میفرماید:

  در کارخانهٔ که ره عقل و فضل نیست وهم ضعیف رای فضولی چرا کند  
و نیز میفرماید:
  معشوق چو نقاب ز رُخ بر نمیکشد هرکس حکایتی بتصور چرا کنند  

و میفرماید:

  برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود  

و میفرماید:

  با هیچکس نشانی زان دستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد  

و میفرماید:

  در ره عشق نشد کس بیقین محرم راز هرکسی بر حسب فهم گمانی دارد