دیوان شمس/خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد | گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد | |||||
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد | به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد | |||||
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش | نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد | |||||
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد | به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد | |||||
دل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالب | وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد | |||||
خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق | خنک آن دم که جنایات عنایات خدا شد | |||||
سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش | ز درون قوت نورش مدد نور سما شد |