دیوان شمس/ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو
ظاهر
ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو | پیمانه خون شفق پنگان خون پیمای تو | |||||
ای میلها در میلها وی سیلها در سیلها | رقصان و غلطان آمده تا ساحل دریای تو | |||||
با رفعت و آهنگ مه مه را فتد از سر کله | چون ماه رو بالا کند تا بنگرد بالای تو | |||||
در هر صبوحی بلبلان افغان کنان چون بیدلان | بر پردههای واصلان در روضه خضرای تو | |||||
ای جانها دیدارجو دلها همه دلدارجو | ای برگشاده چارجو در باغ باپهنای تو | |||||
یک جو روان ماء معین یک جوی دیگر انگبین | یک جوی شیر تازه بین یک جو می حمرای تو | |||||
تو مهلتم کی میدهی می بر سر می میدهی | کو سر که تا شرحی کنم از سرده صهبای تو | |||||
من خود کی باشم آسمان در دور این رطل گران | یک دم نمییابد امان از عشق و استسقای تو | |||||
ای ماه سیمین منطقه با عشق داری سابقه | وی آسمان هم عاشقی پیداست در سیمای تو | |||||
عشقی که آمد جفت دل شد بس ملول از گفت دل | ای دل خمش تا کی بود این جهد و استقصای تو | |||||
دل گفت من نای ویم نالان ز دمهای ویم | گفتم که نالان شو کنون جان بنده سودای تو | |||||
انا فتحنا بابکم لا تهجروا اصحابکم | حمدا لعشق شامل بگرفته سر تا پای تو |