دیوان شمس/اگر خورشید جاویدان نگشتی
ظاهر
اگر خورشید جاویدان نگشتی | درخت و رخت بازرگان نگشتی | |||||
دو دست کفشگر گر ساکنستی | همیشه گربه در انبان نگشتی | |||||
اگر نه عشوههای باد بودی | سر شاخ گل خندان نگشتی | |||||
چه گویم گر نبودی آن که دانی | به هر دم این نگشتی آن نگشتی | |||||
فلک چتر است و سلطان عقل کلی | نگشتی چتر اگر سلطان نگشتی | |||||
اگر آواز سرهنگان نبودی | نگشتی اختر و کیوان نگشتی | |||||
کریمی گر ندادی ابر و باران | یکی جرعه به گرد خوان نگشتی | |||||
درونت گر نبودی کیمیاگر | به هر دم خون و بلغم جان نگشتی | |||||
نهان از عالم ار نی عالمستی | دل تاریک تو میدان نگشتی | |||||
نهان دار این سخن را ز آنک زرها | اگر پنهان نبودی کان نگشتی |