| | | | | | |
|
تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو |
|
علم الله که جان من چه کشید از جفای تو |
|
|
گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من |
|
بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو |
|
|
ز غمت گرچه خستهام، کمر مهر بستهام |
|
دل از آن بر گسستهام که گذارم وفای تو |
|
|
دلت از مهر گشته شد غمم از حد گذشته شد |
|
چکنم چون نوشته شد به سرم بر قضای تو |
|
|
چو جهانی به خاصیت تو و وصل تو عاریت |
|
نزند لاف عافیت دل کس در بلای تو |
|
|
نیت آن همی کنم که تو را جان فدی کنم |
|
به جهان این ندی کنم که سرم با دو پای تو |
|
|
همه رنجی به سر برم چو به کوی تو بگذرم |
|
همه خشمی فرو خورم چو ببینم رضای تو |
|
|
تن اگر زیان کند لب تو کار جان کند |
|
دل خاقانی آن کند که بود حکم و رای تو |
|