دیوان حافظ/هزار جهد بکردم که یار من باشی

از ویکی‌نبشته
۴۵۷  هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بیقرار من باشی  ۴۶۰
  چراغ دیدهٔ شب زنده‌دار من گردی انیس خاطر امّیدوار من باشی  
  چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در میانه خداوندگار من باشی  
  از آن عقیق که خونین دلم ز عشوهٔ او اگر کنم گلهٔ غمگسار من باشی  
  در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند گرت ز دست برآید نگار من باشی  
  شبی بکلبهٔ احزان عاشقان آئی دمی انیس دل سوکوار[۱] من باشی  
  شود غزالهٔ خورشید صید لاغر من گر آهوئی چو تو یکدم شکار من باشی  
  سه بوسه کز دو لبت کردهٔ وظیفهٔ من اگر ادا نکنی قرض دار من باشی  
  من این مراد ببینم بخود که نیم شبی بجای اشک روان در کنار من باشی  
  من ار چه حافظ شهرم جوی نمی‌ارزم  
  مگر تو از کرم خویش یار من باشی  

  1. سوک بضمّ سین بمعنی ماتم و مصیبت ظاهراً با کاف عربی است چه در فرهنگ سروری آنرا در باب سین با کاف تازی ذکر کرده است قبل از باب سین با کاف فارسی، و علاوه برین رودکی در دو بیتی که در فرهنگ اسدی (چاپ آقای اقبال ص ۲۸۳ – ۲۸۴) مذکور است آنرا با «ملوک» قافیه بسته است، ولی در فرهنگهائی که در هند تألیف شده است از قبیل جهانگیری و غیاث اللّغات و مؤیّد الفضلا این کلمه را با کاف فارسی ضبط کرده‌اند و ظاهراً این تلفّظ تلفّظ هندی باید باشد،–