دیوان حافظ/صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

از ویکی‌نبشته
۱۳۳  صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد  ۱۱۱
  بازیّ چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد  
  ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان دیگر بجلوه آمد و آغاز ناز کرد  
  این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت واهنگ بازگشت براه حجاز کرد  
  ای دل بیا که ما به پناه خُدا رویم زانچه آستین کوته و دست دراز کرد  
  صنعت مکن که هر که محبّت نه راست باخت عشقش بروی دل در معنی فراز کرد  
  فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد  
  ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست غرّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد  
  حافظ مکن ملامت رندان که در ازل  
  ما را خدا ز زهدِ ریا بی‌نیاز کرد