دیوان حافظ/ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

از ویکی‌نبشته
۱۶۷  ستارهٔ بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد  ۲۲۴
  نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله‌آموز صد مدرّس شد  
  ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد  
  بصدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد  
  خیال آب خضر بست و جام اسکندر[۱] بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد  
  طرب‌سرای محبّت کنون شود معمور که طاق آبروی یار منش مهندس شد  
  لب از ترشّح می پاک کن برای خدا که خاطرم بهزاران گنه موسوس شد  
  کرشمهٔ تو شرابی بعاشقان پیمود که علم بیخبر افتاد و عقل بیحسّ شد  
  چو زر عزیز وجودست نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد  
  ز راه میکده یاران عنان بگردانید  
  چرا که حافظ ازین راه رفت و مفلس شد  


  1. چنین است در خ، سایر نسخ: کیخسرو