دیوان حافظ/جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

از ویکی‌نبشته
۳۲۹  جوزا سحر نهاد حمایل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم[۱]  ۳۷۰
  ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسّرم  
  جامی بده که باز بشادیّ روی شاه پیرانه سر هوای جوانیست در سرم  
  راهم مزن بوصف زلال خضر که من از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم  
  شاها اگر بعرش رسانم سریر فضل مملوک این جنابم و مسکین این درم  
  من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم  
  ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث از گفتهٔ کمال دلیلی بیاورم  
  «گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم»[۲]  
  منصور بن مظفّر غازیست حرز من وز این خجسته نام بر اعدا مظفّرم  
  عهد الستِ من همه با عشق شاه بود وز شاهراه عمر بدین عهد بگذرم  
  گردون چو کرد نظم ثریّا بنام شاه من نظم دُر چرا نکنم از که کمترم  
  شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه کی باشد التفات بصید کبوترم  
  ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود در سایهٔ تو ملک فراغت میسّرم  
  شعرم بیمن مدح تو صد ملک دل گشاد گوئی که تیغ تست زبان سخنورم  
  بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم  
  بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو دادند ساقیان طرب یکدو ساغرم  
  مستی بآب یکدو عنب وضع بنده نیست من سالخورده پیر خرابات پرورم  
  با سیر اختر فلکم داوری بسیست انصاف شاه باد درین قصّه یاورم[۳]  
  شکر خدا که باز درین اوج بارگاه طاووس عرش می‌شنود صیت شهپرم  
  نامم ز کارخانهٔ عشّاق محو باد گر جز محبّت تو بود شغل دیگرم  
  شبل الأسد بصید دلم حمله کرد و من گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم [۴]  
  ای عاشقان روی تو از ذرّه بیشتر من کی رسم بوصل تو کز ذرّه کمترم  
  بنما بمن که منکر حُسن رُخ تو کیست تا دیده‌اش بگزلک غیرت برآورم  
  بر من فتاد سایهٔ خورشید سلطنت و اکنون فراغتست ز خورشید خاورم  
  مقصود ازین معامله بازار تیزیست  
  نی جلوه میفروشم و نی عشوه میخرم  


  1. این اشعار چنانکه از سبک و اسلوب آنها و نیز از عدّهٔ آنها که از عدّهٔ معمولی ابیات غزل متجاوزست واضح میشود در حقیقت قصیده است نه غزل و بهمین مناسبت در عموم نسخ چاپی و بسیاری از نسخ خطی آنرا در جزو قصاید خواجه چاپ کرده‌اند نه در غزلیّات، ولی چون در قدیمیترین نسخهٔ موجودهٔ مورّخهٔ دیوان حافظ یعنی در نسخهٔ خ و همچنین در بعضی نسخ خطی دیگر و نیز در شرح سودی بر حافظ در جزو غزلیّات حافظ در باب میم درج شده بود لهذا ما نیز پیروی آنها را کرده در همین موضع باقی گذاردیم.
  2. رجوع شود بحواشی آخر کتاب.
  3. چنین است در عموم نسخ، سودی: داورم.
  4. اشاره است بدون شک بنام سلطان غضنفر پسر شاه منصور که این قصیده در مدح پدر او شاه منصور بن شرف الدّین مظفر بن امیر مبارزالدّین محمّد است، سلطان غضنفر مزبور در سنهٔ ۷۹۵ با اغلب افراد خاندان آل مظفّر بامر امیر تیمور کشته شد.