دیوان حافظ/ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

از ویکی‌نبشته
۱۸۰  ای پستهٔ تو خنده زده بر حدیث قند مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند  ۱۳۸
  طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند زین قصّه بگذرم که سخن میشود بلند  
  خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون دل در وفای صحبت رود کسان مبند  
  گر جلوه می‌نمائی و گر طعنه میزنی ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند  
  ز آشفتگیّ حال من آگاه کی شود آن را که دل نگشت گرفتار این کمند  
  بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند  
  جائی که یار ما بشکرخنده دم زند ای پسته کیستی تو خدا را بخود مخند  
  حافظ چو ترک غمزهٔ ترکان نمیکنی  
  دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند