دیوان حافظ/اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

از ویکی‌نبشته
۳  اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را  ۳
  بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافت کنار آب رکناباد و گلگشت مصلّا را  
  فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را  
  ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است بآب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را  
  من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را  
  اگر دشنام فرمائی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را  
  نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را  
  حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید بحکمت این معما را  
  غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ  
  که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریّا را