پرش به محتوا

ترجمه قرآن (قمشه‌ای)/ص

از ویکی‌نبشته
از وبگاه تنزیل و نرم‌افزار جامع تفاسیر نور متن اصلی: سورة ص در ویکی‌نبشته عربی

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

ص (رمز خدا و رسول است یا اشاره است به صمد و صانع و صادق از اسماء الهی یا به صفی و مصطفی که القاب پیغمبر است) قسم به قرآن صاحب مقام ذکر (و عزّت و شرافت و پند آموز عالمیان). (۱)

(که محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسول حق و قرآن بزرگ معجز اوست) بلکه کافران (که منکر اویند) در مقام غرور و سرکشی و عداوت حق هستند. (۲)

ما پیش از این‌ها طوایف بسیاری را به هلاکت رسانیدیم و آن هنگام فریادها کردند و هیچ راه نجاتی بر آن‌ها نبود. (۳)

و (مشرکان مکه) تعجب کردند که رسولی از همان نژاد عرب برای تذکر و پند آنان آمد، و آن کافران گفتند: او ساحری دروغگوست. (۴)

آیا او چندین خدای ما را منحصر به یک خدا کرده (و به معبود یگانه دعوت می‏کند)؟ این بسیار تعجب‌آور و حیرت‌انگیز است. (۵)

و گروهی از سران قوم به راه افتاده (و چنین رأی دادند) که باید طریقه‌ی خود را ادامه دهید و در پرستش خدایان خود ثابت‌قدم باشید، این کاری است که مراد همه است (یا این قیام پیغمبر بر محو و نابود ساختن بتان از پیشامدهای بد روزگار است که باید با آن مقاومت کنیم). (۶)

این را (که دعوی محمّد است در توحید و یگانگی خدا) در آخرین ملّت (هم که ملّت و آیین مسیح است) نشنیده‏ایم (زیرا ملّت عیسی نیز به سه خدا و اقانیم سه‌گانه معتقد است)، این جز بافندگی و دروغ چیز دیگری نیست. (۷)

آیا میان همه ما (بزرگان عرب) قرآن (مخصوصاً) بر او فرود آمد؟ (در صورتی که او هیچ امتیازی بر ما نداشت!) بلکه این کافران از (وحی) قرآن من در شک و ریبند، بلکه هنوز عذاب (قهر) مرا نچشیده‏اند (که دست از کفر بر نمی‏دارند). (۸)

آیا گنج‌های رحمت خدای تو که در کمال اقتدار و بخشندگی است نزد این مردم است (تا مقام رسالت را به هر که خداهند بخشند)؟ (۹)

یا مگر سلطنت آسمان‌ها و زمین و هر چه بین آن‌هاست با این کافران است؟ پس (اگر چنین است) به هر سبب (که می‏توانند بر آسمان‌ها) بالا روند (تا وحی را بر هر که خواهند فرود آرند). (۱۰)

این نالایق سپاه کفر (بدخواه اسلام) از احزاب مغلوب و نابود شدنی در آن جاست. [یعنی در بدر. و این از اخبار غیبی قرآن کریم است. (م)] (۱۱)

پیش از این مشرکان هم قوم نوح و طایفه‌ی عاد (قوم هود) و فرعون (و فرعونیان) صاحب قدرت نیز تکذیب (پیغمبران خدا) کردند. (۱۲)

و طایفه‌ی ثمود (امت صالح) و قوم لوط و اصحاب ایکه (امت شعیب) این اقوام هم احزاب و لشکرهای بسیار (بر علیه انبیاء) بودند (و همه هلاک شدند). (۱۳)

و آنان به جز تکذیب انبیا فکری و عملی نداشتند، بدین جهت عقاب من بر آن‌ها حتم و واجب گردید. (۱۴)

و این مردم جز یک صیحه‌ی (آسمانی که بر هلاکشان ندا کند) انتظاری ندارند و دیگر آن را بازگشتی نیست (دیگر ابداً به دنیا باز نمی‏گردند). (۱۵)

و کافران (به تمسخر) گفتند: ای خدا، حساب نامه‌ی اعمال ما را تعجیل کن و پیش از روز حساب انداز. (۱۶)

تو بر سخنان (طعن و سخریه) آن‌ها صبر کن و از بنده‌ی ما داود یاد کن که (در اجرای امر ما) بسیار نیرومند بود (از احدی اندیشه نداشت) و دایم توبه و انابه می‏کرد. (۱۷)

ما کوه‏ها را با او مسخر کردیم که شب و روز خدا را تسبیح و ستایش می‏کردند. (۱۸)

و مرغان را مسخر (نغمه خوش او) کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه به دربارش از هر جانب باز آیند (و در ستایش خدا با او هم آهنگ شوند). (۱۹)

و ملک و شاهی او را نیرومند ساختیم و به او قوّه درک حقایق و سخن قطعی در داوری (یا تمیز حقّ از باطل) عطا کردیم. (۲۰)

و آیا حکایت آن (دو فرشته به صورت) خصم به تو رسیده است که از بالای غرفه‌ی عبادتگاه (داود بی‏اجازه) بر او وارد شدند؟ (۲۱)

هنگامی که (در محراب) بر داود داخل شدند و او از آنان سخت هراسان شد (که مبادا دشمن باشند) آنان بدو گفتند: مترس، ما دو تن (یا دو گروه) خصم یکدیگریم که برخی بر دیگری ستم کرده (و به حکومت پیش تو آمده‏ایم)، میان ما به حق حکم کن و با هیچ یک جور و طرفداری مکن و ما را به راه راست دلالت فرما. (۲۲)

این برادر من نود و نه رأس میش داراست و من یک میش، این یک را هم گفته به من واگذار، و با من به قهر و غلبه و تهدیدآمیز خطاب کرده است. (۲۳)

داود گفت: البته بر تو ظلم کرده که خواسته است یک میش تو را به میش‏های (نود و نه گانه) خود اضافه کند، و بسیار معاشران و شریکان در حق یکدیگر ظلم و تعدی می‏کنند مگر آنان که اهل ایمان و عمل صالح هستند که آن‌ها هم بسیار کم‏اند. و (پس از این قضاوت بی‏تأمّل و سریع) داود دانست که ما او را سخت امتحان کرده‏ایم، در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبید و به سجده افتاد و با تواضع و فروتنی (به درگاه خدا) بازگشت. (۲۴)

ما هم از آن کرده عفو کردیم و از او درگذشتیم و او نزد ما بسیار مقرب و نیکو منزلت است. (۲۵)

(و او را گفتیم که) ای داود، ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم، پس میان خلق خدا به حق حکم کن و هرگز هوای نفس را پیروی نکن که تو را از راه خدا گمراه سازد و آنان که از راه خدا گمراه شوند چون روز حساب و قیامت را فراموش کرده‏اند به عذاب سخت معذّب خواهند شد. (۲۶)

و ما آسمان و زمین و هر چه را بین آن‌هاست بازیچه و باطل خلق نکرده‏ایم، این گمان کافران است، و وای بر کافران از آتش دوزخ. (۲۷)

آیا ما آنان را که ایمان آورده و به اعمال نیکو پرداختند مانند مردم (بی ایمان) مفسد در زمین قرار می‏دهیم؟ یا مردمان با تقوا و خداترس را مانند فاسقان بدکار قرار می‏دهیم (و مانند آنان جزا خواهیم داد)؟ (۲۸)

(این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم‌الشّأن است که به تو نازل کردیم تا امت در آیاتش تفکر کنند و صاحبان مقام عقل متذکر (حقایق آن) شوند. (۲۹)

و به داود (فرزندش) سلیمان را عطا کردیم، او بسیار نیکو بنده‏ای بود، زیرا بسیار به درگاه خدا با تضرع و زاری رجوع می‏کرد. (۳۰)

(یاد کن) وقتی که بر او اسب‌های بسیار تندرو و نیکو را (هنگام عصر) ارائه دادند (و او به باز دید اسبان پرداخت برای جهاد در راه خدا و از نماز عصر غافل ماند). (۳۱)

در آن حال گفت: (افسوس) که من از علاقه و حبّ اسب‌های نیکو از ذکر و نماز خدا غافل شدم تا آن‌که آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت. (۳۲)

آن گاه (با فرشتگان موکل آفتاب) خطاب کرد که (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانید (چون برگشت اداء نماز کرد) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد (و همه را برای جهاد در راه خدا وقف کرد). (۳۳)

و همانا ما سلیمان را در مقام امتحان آوردیم و کالبدی بر تخت وی افکندیم (برخی مفسران گفتند: یعنی دیوی را به جای او بر تخت بنشانیدیم. و برخی گفتند: چون گفت که من بر بستر صد زن خویش وارد شوم تا صد فرزند یابم و نگفت ان شاء اللَّه و به خواست خدا و ذکر مشیت الهی استثنا نکرد خدا از همه زنانش یک جسد بی‏جانی بر او به وجود آورد) آن گاه متذکر شد و باز به درگاه خدا توبه و انابه کرد. (۳۴)

عرض کرد: بار الها، به لطف و کرمت از خطای من در گذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی را نسزد، که تو تنها بخشنده بی‌عوضی. (۳۵)

ما هم باد را مسخر فرمان او کردیم که به امرش هر جا می‏خواست به آرامی روان می‏شد. (۳۶)

و دیو و شیاطین را هم که بناهای عالی می‏ساختند و از دریا جواهرات گرانبها می‏آوردند نیز مسخر امر او کردیم. (۳۷)

و دیگران از شیاطین را (که در پی اضلال خلق بودند، به دست او) در غل و زنجیر کشیدیم. (۳۸)

این (نعمت سلطنت و قدرت) عطای ماست، اینک بی‏حساب به هر که خواهی عطا کن و از هر که خواهی منع. (۳۹)

و همانا او نزد ما بسیار مقرب و نیکو منزلت است. (۴۰)

و یاد کن از بنده‌ی ما ایوب هنگامی که به درگاه خدای خود عرض کرد: (پروردگارا) شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده (تو از کرم نجاتم بخش). (۴۱)

(خطاب کردیم که) پای به زمین زن (زد و چشمه آبی پدید آمد، گفتیم) این آبی است سرد برای شستشو و نوشیدن (در آن شستشو کن و از آن بیاشام تا از هر درد و الم بیاسایی). (۴۲)

و ما اهل و فرزندانی که از او مردند و به قدر آن‌ها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتی کنیم و تا صاحبان عقل (نتیجه صبر در بلا را) متذکر شوند. (۴۳)

و (ایوب را گفتیم) دسته‏ای از چوب‌های باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود که بر زدنش قسم یاد کردی) بزن و عهد و قسمت را نشکن (و زن را هم بی گناه نیازار) ما ایوب را بنده‌ی صابری یافتیم، نیکوبنده‏ای بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود. (۴۴)

و باز یاد کن از بندگان خاص ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب که همه (در آن جام رسالت) صاحب اقتدار و بصیرت بودند. (۴۵)

ما آنان را خالص و پاکدل برای تذکر سرای آخرت گردانیدیم. (۴۶)

و آن‌ها نزد ما از برگزیدگان و خوبان عالم بودند. (۴۷)

و باز یاد کن از اسماعیل و یسع و ذوالکفل که همه از نیکوان جهان بودند. (۴۸)

این آیات پند و یادآوری (نیکان) است، و البته در جهان جاودانی برای اهل تقوا بسیار نیکو منزلگاهی است. (۴۹)

باغ‌های بهشت ابد که درهایش به روی آنان باز است. (۵۰)

در آن جا بر تخت‌ها تکیه زنند و میوه‏های بسیار خوش و شراب می‏طلبند. (۵۱)

و در خدمت آن‌ها حوران جوان شوهردوست با عفّتند. (۵۲)

این (نعمت ابد) همان است که در روز حساب به آن‌ها وعده‏تان می‏دادند. (۵۳)

این است همان رزق بی‌انتهای ابدی ما. (۵۴)

حقیقت حال خوبان این است، و اهل کفر و طغیان را بدترین منزلگاه است. (۵۵)

آنان به دوزخ در آیند که بسیار بد آرامگاهی است. (۵۶)

این است (از قهر حق عذابشان) و آن جا آب گرم عفن حمیم و غسّاق [حمیم: آب جوشان. غسّاق: زرداب چرکین گند آلود. (م)] را هم باید بچشند و بنوشند. (۵۷)

و از این عذاب‌های گوناگون دیگر. (۵۸)

این گروهی هستند که با شما (رؤسای کفر و ضلالت) به دوزخ در آمدند (در این حال رؤسا گویند) بدا بر حال اینان که در عذاب آتش فروزان شدند. (۵۹)

اهل دوزخ در جواب (رؤسایشان) گویند: بلکه بدا بر احوال خود شما، زیرا شما آن را برای ما پیش فرستادید (و سبب شدید)، که بسیار آرامگاه بدی است. (۶۰)

باز تابعان به درگاه خدا عرض کنند: پروردگارا، آن کس که برای ما این عذاب را پیش فرستاد تو در آتش، عذابش را چندین برابر بیفزا. (۶۱)

و (اهل دوزخ با یکدیگر) گویند: چه شده که ما مردانی (مؤمن) را که از سفله و اشرار می‏شمردیم نمی‏بینیم؟ (۶۲)

آیا (چون) ما آن‌ها را (در دنیا) مسخره و استهزاء می‏کردیم (اینک به دوزخ در نیامده‏اند)؟ یا (آن‌ها اهل دوزخ هستند و) چشمان ما بر آن‌ها نمی‏افتد؟ (۶۳)

این منازعه‌ی اهل آتش دوزخ محقق و حتمی است. (۶۴)

بگو که من رسولی منذر (و ناصح) بیش نیستم و جز خدای فرد قهّار (که بر همه عالم غالب و قاهر است) خدایی نیست. (۶۵)

آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین و هر چه بین آن‌هاست، همان خدای مقتدر و بسیار آمرزنده. (۶۶)

بگو آن (حکایت که از قیامت و اهل بهشت و دوزخ برای شما آوردم) خبر بزرگ عالم است. (۶۷)

(و دریغا که) شما از شنیدن آن خبر بزرگ اعراض می‏کنید. (۶۸)

مرا بر فرشتگان عالم بالا که (در قضیه‌ی خلق آدم یا غیر آن) خصومت و گفتگو داشتند علمی (پیش از وحی خدا) نبود. (۶۹)

و به من وحی نمی‏رسد جز این‌که من با بیان روشن و آشکار (خلق را از عذاب خدا) بترسانم. (۷۰)

(یاد کن) هنگامی که خدایت به فرشتگان گفت که من بشری از گل خواهم آفرید. (۷۱)

پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده در افتید. (۷۲)

پس تمام فرشتگان بدون استثنا سجده کردند. (۷۳)

مگر شیطان که غرور و تکبر ورزید و از زمره‌ی کافران گردید. (۷۴)

خدا به شیطان فرمود: ای ابلیس، تو را چه مانع شد که به موجودی (با قدر و شرافت) که من به دو دست (علم و قدرت) خود آفریدم سجده کنی؟ آیا تکبر و نخوت کردی یا از فرشتگان بلند رتبه‌ی عالم قدس اعلا بودی (که نمی‏بایست سجده کنند)؟ (۷۵)

شیطان گفت: من از او بهترم، که مرا از آتش (نورانی سرکش) و او را از گل (تیره پست) خلقت کرده‏ای. (۷۶)

خدا فرمود (ای شیطان جاهل خودبین) اینک از این جایگاه بیرون رو که تو (غرور و تکبر کردی و) سخت رانده درگاه ما شدی. (۷۷)

و بر تو لعنت (و غضب) من تا روز جزا حتمی و محقّق است. (۷۸)

شیطان عرض کرد: پروردگارا، پس مهلتم ده که تا روز قیامت زنده مانم. (۷۹)

خدا فرمود: از مهلت یافتگانت قرار دادیم. (۸۰)

تا روز معین و وقت معلوم (که صلاح نظام عالم می‏دانیم). (۸۱)

شیطان گفت: به عزّت و جلال تو قسم که خلق را تمام گمراه خواهم کرد. (۸۲)

مگر خاصان از بندگانت را که دل از غیر بریدند و برای تو خالص شدند. (۸۳)

خدا فرمود: به حق سوگند و کلام من حق و حقیقت است. (۸۴)

که جهنم را از (جنس) تو و پیروانت از آنان تمام پر خواهم کرد. (۸۵)

(ای رسول، به امت) بگو: من مزد رسالت از شما نمی‏خواهم و من (بی حجت و برهان الهی مقام وحی و رسالت را) بر خود نمی‏بندم. (۸۶)

این قرآن نیست جز اندرز و پند برای اهل عالم. (۸۷)

و شما منکران بر صدق و حقیقت این مقال پس از چندی (هنگام مرگ و انتقال به آخرت) به خوبی آگاه می‏شوید. (۸۸)