تاریخ ایران باستان/قسمت دوم - مشرق قدیم/نژاد ملل مشرق قدیم/بنی سام و بنی حام
نژاد ملل مشرق قدیم
بنی سام و بنی حام راجع باین مسئله بدواً باید گفت که توریة یگانه سند تاریخی است که همسایگان ملت یهود را از نظر نژادشناسی تقسیم کرده. اگرچه معلوم نیست که مبنای تقسیم چه بوده، به هرحال در توریة تمام مللی که معروف بنی اسرائیل بودند چنین تقسیم شدهاند.[۱] نوح ع سه پسر داشت: سام، حام و یافث. بابلیها را توریة از اعقاب حام دانسته، کنعانیان را، که از حیث زبان به یهود خیلی نزدیک بودهاند، فینیقیها و آسوریها را نیز از این نژاد محسوب داشته، ولی عیلامیها را، که زبانشان ابداً شباهتی بزبان یهود نداشته، جزو فهرست پسران سام قلمداد کرده. از اینجا معلوم است که در تشخیص نژادها نظر توریة به قرابت زبانها نسبت به یکدیگر نبوده، بل نظر سیاسی را در این امر دخالت داده، ولی اکنون علم نژادشناسی از مسئلهٔ سیاست و غیره صرفنظر کرده به مبنائی دیگر برای تفکیک نژادها از یکدیگر و تقسیم آنها قائل شده.
باید دید که این مبنا چیست، در این مسئله شکی نیست که زبان اهمیت زیاد دارد ولی، چنانکه تجربه و تحقیق نشان میدهد، این مبنا را هم در این مورد نمیتوان کاملاً صحیح و بیعیب دانست، مثلاً قبطیها بزبان عربی تکلم میکنند، و حال آنکه بنی سام نیستند، و نیز در ممالک مختلفه مردمانی هستند که بزبان بومی حرف میزنند، ولی اصلاً از نژادهای دیگراند. اندازههائی که از جمجمهها میگیرند و زاویههائی که خطوط آن تشکیل میدهد نیز برای کلیه موارد مناط نیست. عادات و اخلاق مردمی را هم نمیتوان مبنای بیغلط قرار داد، چه بسا دیده میشود که طوائف و قبائل یک ملت اخلاق و عادات گوناگون دارند. این مطلب هم مسلم است که وضع جغرافیائی و نیز گذشتهها، یعنی وحدت تاریخ، مردمانی را که از نژادهای مختلفاند، دارای یک نوع عادات و اخلاق میسازد. بنا بر آنچه گفته شد پایهٔ محکم و مقیاس صحیحی، که برای هر مورد معتبر باشد، عجالةً در نژادشناسی وجود ندارد ولی، اگر تمام مبانی فرضی را در نظر گیریم، میبینیم باز مبنائی که بر زبان باشد نسبتاً صحیحتر و مخصوصا برای عهد قدیم این پایه بیعیبترین پایهها است. بنا بر کشفیات جدید علماء زبانشناسی تأویل و تفسیرهائی در گفتههای توریة راجع به نژادها کرده و پس از اصلاحاتی این عقیده را پذیرفتهاند:
تمام مللی، که ریشهٔ لغات زبانشان ریشهٔ لغات عبری است، از شاخهٔ بنی سام سفیدپوستها میباشند، اینها عبارتاند از بابلیها، آسوریها، فینیقیها، کنعانیان، آرامیها، کلدانیان، یهود بمعنی اعم (یعنی با بنی اسرائیل و غیره) و اعراب با آن قسمتی که بحبشه رفته. راجع به بنی حام هنوز موافقت کامل بین علماء زبانشناسی نیست ولی عجالةً این مردمان را اکثراً از بنی حام میدانند: مصریهای قدیم و مردمانی که در افریقا سکنی دارند و به سفیدپوستها نزدیکتراند، مانند بربرها، قبیلها، اهالی لیبیا و غیره. قرابت زبانهای این مردمان به یکدیگر در اینجا هم محسوس است ولی نه به آن اندازه که در زبانهای ملل سامینژاد مشاهده میشود. شاید جهت از اینجا باشد که ملل بنی حام، به استثنای قبطیها، زبان ادبی نداشتهاند و باید قرابت زبانهای این شعبه را از روی لغاتی که اکنون استعمال میکنند معین کرد. این مردمان، که قسمت بزرگ قارّهٔ افریقا را اشغال کردهاند، در درجهٔ پست تمدناند. زبانهای حامی، از حیث نحو و صرف و قاموس، در چند نقطه پیوستگی به زبانهای سامی دارد و از اینجا حدس میزنند که بنی سام و بنی حام دارای یک وطن اصلی بودهاند.
چنین عقیدهای هم بعض علماء نسبت بتمام زبانها دارند و تصوّر میکنند که تمام زبانها از یک زبان اصلی آمده، ولی عجالةً این عقیده در باب زبانهای سامی و حامی بیشتر قوّت دارد. اما اینکه وطن اصلی دو گروه مزبور کجا بوده، محققاً معلوم نیست، ولی، از آنجا که تاریخ یاد ندارد، جز بنی سام، در عربستان ملت دیگری هم سکنی داشته و در جائی غیر از عربستان (سامیت)[۲] باین اندازه پاک مانده باشد، تصوّر میکنند که مسقط الرأس بنی سام و بنی سام و بنی حام عربستان است.
از تاریخ معلوم است که، سکنهٔ عربستان وقتی که زیاد میشدند، اهالی این شبه جزیره به ممالک حاصلخیز توجّه میکردند و از این راه عنصر سامی در ممالک هم جوار عربستان از طرف شمال و مغرب داخل میگشت. (وینکلر)[۳] عقیده دارد که مهاجرت مردم عربستان باطراف چهار دفعه در تاریخ وقوع یافته:
اوّل - نهضت بابل و آسوری که در ابتدای عهود تاریخی، یعنی تقریباً در سه هزار و پانصد سال قبل از میلاد، روی داد. دوّم - نهضت کنعانیان به سوریّه و سائر ممالک که تقریباً در دو هزار و پانصد سال قبل از میلاد حادث شد، فینیقیها از این مردم بودند. سوّم - مهاجرت آرامیها و کلدانیان که هزار سال بعد اتفاق افتاد. چهارم - نهضت بزرگ عرب بطرف کلده، سوریّه و غیره که در تحت لوای اسلام خاتمه یافته قیافهٔ مشرق قدیم را بکلی تغییر داد. بنابراین مهاجرتها، عالم سامی بدو قسمت تقسیم شد: ۱ - شمالی که عبارت است از بابلیها، آسوریها، کنعانیان یا فینیقیها، یهودیها بمعنی اعم، یعنی با بنی اسرائیل و غیره، آرامیها و کلدانیها. ۲ - جنوبی که شامل اعراب است با اقوام جنوب عربستان مانند اهالی سبأ و مینا و حبشه.
در اینجا مسئلهای طرح میشود: آیا بنی سام اوّل مردمی بودند که بابل و سوریه را گرفتند یا اوّل مردمی بودند که در آسیای غربی تمدّنی ایجاد کردند؟ این مسئله یکی از مسائلی است که علماء را به خود مشغول و آنها را بدو دسته تقسیم کرده. (هینکس)، (اپّر) و (راولینسن) باین عقیده بودند که خطوط میخی از خطوط مصری اقتباس شده و این خط را در ابتداء برای زبانهای سامی ترتیب نداده بودند، زیرا صداها و نحو و صرفی که باعث ایجاد این خط شده با قواعد زبانهای سامی به هیچوجه ارتباطی ندارد. در این باب بین علماء مباحثه بود تا اینکه سندی بدست آمد که در آن در مقابل ایدئوگرام (مفهومنویسی) میخی قرائتهای هجائی غیر سامی و سامی در دو ستون متوازی نوشته شده، نیز کتیبهها و الواح زیادی یافتند که به متن غیر سامی ترجمهٔ سامی را افزودهاند و چیزی که مخصوصا جالب توجه میباشد این است:
تا روزهای آخر تمدّن بابلی زبان غیر سامی بطور مصنوعی حفظ شده بود و آن را برای اظهار مطالب مذهبی بکار میبردند (چنانکه در قرون وسطی زبان لاتین را که بکلی مرده بود برای نوشتن کتیبهها، کتب مذهبی و علمی استعمال میکردند) بنابراین عقیده دارند که خطوط میخی و بعض عناصر دیگر تمدّن بابلی از منشأ سامی نبوده. اما اینکه از چه منشأ بوده، هنوز نمیتوان در این باب از روی یقین چیزی گفت، ولی باید این نکته را در نظر داشت که پادشاهان بابل و آسور خود را پادشاه سومر و اکد میخواندند، نیز معلوم گشته که این لقب را پادشاهان (اور)، یعنی سومر، استعمال میکردند و بعد از آنها حمورابی، که تمام قسمتهای مملکت را در تحت سلطنت خود جمع کرد، در دفعهٔ اولی این لقب را ذکر کرده. اکد قسمت شمالی مملکت بابل و سومر قسمت جنوبی آن بوده. از آثار بابلی دیده میشود که خود سامیها زبان سومری را زبانی دیگر، زبان قدیم مذهبی، میدانستند و نیز در فرمانی، که یکی از پادشاهان سلسلهٔ اوّل سامی صادر کرده، دیده میشود که زبان اکّدی را ترجمهٔ سامی متن سومری دانستهاند. اما این را هم از روی یقین نمیتوان گفت که خط میخی را سومریها اختراع کردهاند و نیز محققاً معلوم نیست که سومریها از چه نژاد بودهاند. از تحقیق در زبان سومری چنین بنظر میاید که این یک زبان ملتصق است و بنابراین بعض علماء زبانشناس میخواستند این زبان را از زبانهای اورال و آلتائی بدانند، ولی این عقیده پذیرفته نشد. در حفریاتی، که در نزدیکی عشقآباد بتوسط (پومپلی) امریکائی بعمل آمد، در گورکانآنو، بعضی اشیاء یافتند که شباهت به اشیاء سومری و عیلامی داشت، بنابراین حدس میزنند که شاید سومریها و عیلامیها در کوهستانهای شمال ایران بودهاند و بعد بواسطهٔ مهاجرت مردمانی به ایران یا از جهت دیگر، از اینجاها بطرف مغرب و کنار فرات مهاجرت کردهاند. یکی از علل حدس مزبور این است که مرکز سومریها شهر نیپپور بود و این شهر در جائی واقع شده، که از فلات ایران داخل جلگههای حاصلخیز مملکت بابل میشوند، ولی مرکز سامیها را شهر سیپپار و اگده میدانند. کدامیک از دو مردم سومری و سامی زودتر به اینجاها آمدهاند، محققاً معلوم نیست، ولی بیشتر این عقیده قوّت دارد که، قبل از آمدن سامیها بدینجا، سومریها گذشتههای مفصلی داشتهاند. از آثاری که بدست آمده معلوم است که سکنهٔ این صفحات دو نوع قیافه داشتهاند، از یکی هویدا است که سامی است، دیگری کممو است، دماغ نازک کشیده دارد و از این علائم و علائم دیگر دیده میشود که سامی نیست. راجع باین مسئله باید در نظر داشت که مباحثات زیاد در اروپا بعمل آمد و پس از تحقیقات (ادوارمییر)[۴] عالم معروف تاریخ مشرق قدیم و امثال او عقیدهای که ذکر شد قوّت یافت، اگرچه (هالهوی)[۵] آسورشناس معروف سخت بر ضد عقیدهٔ مزبور قیام کرد و اصرار داشت ثابت کند که دوتیرگی در میان سکنهٔ بابل نبوده، یعنی همه سامی بودهاند و خطوط میخی اختراع سامیها است. از این عقیده حالا هم مدافعه میشود، ولی طرفداران آن در اقلیتاند، و اکثریت با (ادوارمییر) و علماء دستهایست که معتقدند در بابل دو نوع سکنهٔ سومری و سامی بوده. در خاتمه زائد نیست علاوه کنیم که بعضی عقیده دارند سومر همان صفحهایست که توریة آن را شنعار نامیده.
مهاجرت بنی سام به مصر
چنانکه از تحقیقات محققین معلوم گشته، در اعصار قبل از تاریخ، قبل از مهاجرت بنی سام به بابل، شاخهای از این اقوام از عربستان از راه دریا بمصر رفته. قرابت زبانهای سامی با زبان مصری نه فقط از ریشههای لغات هویدا است، بل از حیث صور نحوی و صرفی، سه حرفی بودن ریشهها و برتری اهمیت حروف ساکن بر اهمیت حرکات این مطلب روشن است. محققین از دیرگاه باین نکته برخورده بودند که بین مصریها و بنی سام یک ارتباط نژادی موجود است. اخیراً این نظر از تحقیقات در تمدن مصری نیز تأیید شده، زیرا شباهتهائی در صنایع، طرز زندگانی و مذهب مصر قدیم و بابل یافتهاند. این مسئله که بنی سام از آسیا بمصر رفتهاند از اینجا نیز تأیید میشود که بین حیوانات و نباتات مصر و آسیا ارتباطهائی هست، مثلاً (سیکمر)[۶]