تاریخ ایران باستان/قسمت دوم - مشرق قدیم/حدود مشرق قدیم در مکان و زمان
قسمت دوم - مشرق قدیم
حدود مشرق قدیم در مکان و زمان
تاریخ ایران قدیم قسمتی از تاریخ مشرق قدیم است و این تاریخ، چنانکه گفتهاند، فصل اول گذشتههای بشر یا توصیف تمدّنهائی است که به تمدن یونانی پیوسته، این تمدن هم به تمدنهای دیگر اتصال یافته و بدین نحو مانند سلسله دودمان یا خانوادهای عهدا بعد عهد تا زمان ما ممتد است. تاریخ مشرق قدیم از حیث زمان اگر بیش از نصف تاریخ بشر نباشد کمتر نیست، با وجود این در زمانی که بما نزدیک است منابع این قسمت مهم تاریخ به مندرجات توریة و چند کتابی، که از مورخین و نویسندگان عهد قدیم باقی مانده، محدود میشد. بنابراین موادّی که برای تاریخ لازم است بسیار کم و اطلاعات خیلی محدود بود، خود علم تاریخ هم برای تحقیقات اسلوب علمی نداشت. پس جای تعجب نیست که علماء این علم راجع بتاریخ مشرق قدیم، بجای آنکه از جزئیات پی بکلیات برند، کلیاتی در نظر گرفته با قیاس جزئیات را از آن استنتاج میکردند. بقدری که این اسلوب[۱] بتاریخ مزبور ضرر زد، به هیچیک از قسمتهای دیگر به آن اندازه زیان نرسانید. حال بدین منوال بود تا در عصر ما اوضاع تغییر کرد و قرن سیزدهم هجری، یا نوزدهم میلادی، گوشههائی از پردهٔ ضخیم قرون عدیده، که گذشتههای مشرق قدیم را در پس خود پنهان میداشت و هنوز هم دارد، بلند کرد: سنگهائی که سطح آن از خطوط قدیمه پوشیده، دفترخانهها دولتی از دول بزرگ عهد عتیق، کتابخانه و آثار پادشاهان با عظمت، هزاران لوحه، عدهای بیشمار از حجاریها، آثار و اشیاء از زیر زمین بیرون آمده و خاموشی را به یکسو نهاده بذکر حوادث و وقایع قرنها پرداختند.
معلوم است که با این حال منابعی جدید برای دانستن تاریخ مشرق قدیم بدست آمد و اطلاعات حاصله مبنای تاریخ مشرق قدیم, ا، که از نظر فلسفی با قیاس ساخته شده بود، از بیخ و بن برافکنده بنورهٔ کاخ متینی ریخت، که در آتیهٔ نزدیک آن را از روی استحقاق تاریخ مشرق قدیم خواهند خواند. این کاخ با سرعتی حیرتآور بالا میرود و بقدری مواد بدست آمده که بفکر هیچیک از علماء خطور نمیکرد. تقریباً هر سال کشفیاتی جدید در یکی از امکنهٔ مهمّ تاریخی روی داده، روشنائی به یکی از گوشههای تاریک این قسمت از تاریخ بشر میاندازد. راست است که هنوز این قسمت بدرجهای نرسیده که بتوان آن را در ردیف بعض قسمتهای روشن تاریخ گذارد، با وجود این بنا بر اسناد و مدارکی که کشف شده، الآن هم تاریخ ادواری زیاد، که تا سه هزار سال قبل از میلاد و بلکه بیشتر بالا میرود، روشن شده، درجهٔ تمدّن بشر در این ادوار و عهود معلوم گشته و، چون این نکته مسلم است که هریک از درجات تمدّن نتیجه کارهای قرون عدیده است، اطلاعات مزبوره روشنائیهائی هم به ادوار فاصله افکنده بسیاری از چیزهای مجهول را معلوم میکند.
تحقیقات در آثار عتیقه صفحاتی که تمدّن یونانی داشته، بخصوص در جزیرهٔ کرت،[۲] از چندی به این طرف ترقّی شایانی کرده و معلوم داشته که چندین قرن قبل از جنگ (ترووا)[۳] این جزیره، که یک نوع تمدّن عالی پرورده، با تمدن مشرق قدیم ارتباطی بسیار نزدیک داشته و ارتباط مزبور مدّتهای مدید برقرار بوده. نیز به ثبوت رسیده که قدیمترین مردم ایطالیائی، یعنی (اتروسک) ها، که در قرون بعد آنقدر تمدنشان در تمدن رومی دخالت داشت، اصلاً مشرق زمینی بودهاند. ازاینجهت و جهات دیگر تاریخ مشرق قدیم میرود که مبدّل شود به تاریخ «عهد قدیم ممالک متمدنه دریای مغرب».[۴] در اینجا مسئلهای طرح میشود: آیا باید این قسمت از تاریخ را باسمی نامید که ذکر شد، یا افق نظر را وسیعتر کرده این قسمت را بسائر ممالک مشرق هم مانند چین و غیره شامل کرد، چه بین این تمدن و تمدن چینی و امریکای قدیم، چنانکه گویند، شباهتهای حیرتآور وجود دارد. عجالة علم تاریخ نتوانسته این مسئله را حل کند و بنابراین علماء و محققین دائره را تنگتر گرفته تاریخ «مشرق قدیم» یا «عهد قدیم ممالک متمدنهٔ دریای مغرب» را شامل مصریها، سومریها، اکدیها، سامیهای کلده و آسور میکنند و پس از آن از گذشتههای مللی حرف میزنند، که هرچند تمدن عالی پروردهاند، ولی تمدن آنها کم یا بیش در تحت نفوذ مصریها یا بابلیها و یا هردو پرورش یافته. این ملل به ترتیب تاریخی عبارتند از: ۱ - سامیهای سوریه و عربستان و نیز فینیقیها که تمدن شرقی را بمغرب بردند. ۲ - ملل و مردمانی که در آسیای صغیر میزیستند و نژاد آنها هنوز محققاً معلوم نیست، مانند هیتها و غیره.[۵] ۳ - اهالی سیاهپوست (نوبی) در جنوب مصر که دولت (مروایت) را تشکیل کردند. ۴ - عیلامیها که نه سامی بودند و نه آریانی. ۵ - قدیمترین نمایندگان نژاد آریانی بخصوص مادیها و پارسیها که از مشرق قدیم دولت واحد و مشکّلی ساختند.[۶]
تمدّن بحر الجزائر[۷] یا یونانی و تمدن (اتروسکی) یا رومی در این قسمت از تاریخ داخل نیست، چه تمدن یونانی و رومی، هرچند پایهاش بر تمدن مشرق قدیم است، ولی بعدها خصائصی دیگر یافت و در تاریخ تمدّنها معروف به «تمدّن یونانی و رومی» گردید. بنا بر آنچه گفته شد حدود جغرافیائی مشرق قدیم عجالة چنین است: ۱ - از آسیای وسطی، دریای کسپین یا خزر، کوههای قفقاز و دریای سیاه تا خلیجپارس، عربستان جنوبی و دریاچههای افریقائی. ۲ - از سند تا جبل طارق. این است حدود مشرق قدیم. اما راجع به حدّ نهائی آن در زمان بین علماء مباحثات زیاد شده و باین مسئله، که در چه زمان این تاریخ خاتمه یافته، جوابهای مختلف دادهاند. بعض علماء باین عقیدهاند که حدّ نهائی این تاریخ زمانی است که برتری تمدن یونانی مسلم گشت و یونانیها پیش آهنگ تمدّن شدند، یعنی پس از اینکه پارسیها ملل مشرق قدیم را در تحت دولت مشکّل واحدی در آورده بیونان برخوردند، جنگهای ایران و یونان وقوع یافت و یونانیها در مشرق منتشر شده زمینهٔ استیلای قوم خود را آماده کردند، ولی برخی با این عقیده همراه نیستند، چه ثابت شده، که بعد از جهانگیریهای پارسیها اوضاع و احوال مشرق قدیم تغییر نکرد، ملل سیر تکاملی خود را میپیمودند و زندگانی سیاسی بعض ملل از نو تجدید میشد. بهعبارتدیگر در تحت لوای شاهنشاهی ایران نه ملتی مرد و نه تمدنی از تمدنهای قدیم از میان رفت. بعضی پیدایش اسکندر و فتوحات او را حدّ نهائی تاریخ مشرق قدیم تصوّر میکنند، چه میگویند که، با غلبهٔ اسکندر بر دولت هخامنشی، عنصر یونانی در مشرق برتری یافت و تمدّن مشرق از شرقی به یونانی تبدیل شد، ولی مطالعات دقیق ثابت میکند که تمدّن یونانی، به استثنای بعض سواحل دریای اژه (بحر الجزائر) و دریای مغرب، در جاهای دیگر مشرق قدیم بعمق نرفت، تمدّنهای قدیم باقی ماند و خود اسکندر و بعد از او سلوکیها و غیره، تا درجهای، در تحت اثر این تمدّنها درآمدند. مذهب مسیحی هم، برخلاف آنچه بعضی تصوّر کردهاند، کاملاً خاتمه باین عهد ممتد مشرق نداد، زیرا مردمان زیاد مذهب مسیحی را پذیرفتند، بیاینکه از گذشتهها و عادات خود صرفنظر کرده، یا بطور کلّی، احوال روحی خود را تغییر داده باشند. از الهیات و ادبیات آنها هم این نکته روشن است. پس از آنچه گفته شد بالطبع این سؤال پیش میآید، که بالاخره تاریخ مشرق قدیم کی خاتمه یافته؟ با فتوحات مسلمین، زیرا مسلمین ملل زیادی را، که تمدّن قدیم شرقی داشتند، بدین جدید درآوردند و با دین اسلام عادات و اخلاق و تمدّنهای قدیم بمرور از میان رفت، اکثر ملل زبان خود را فراموش کردند، اینکه سهل است تاریخ خود را هم از خاطرها زدودند و زبان و تمدّن عرب جایگیر تمدنهای قدیم شرقی گردید. بنابراین میتوان گفت، که زوال تمدنهای قدیم با ظهور مذهب مسیح شروع گردید و با انتشار اسلام خاتمه یافت.
از این جهت است که محققین تاریخ مشرق کهن را بسه قسمت تقسیم میکنند:
۱ - مشرق قدیم. ۲ - مشرق مسیحی. ۳ - مشرق اسلامی. برای روشن بودن این معنی کافی است نظری به ممالکی، که دو تمدّن بزرگ مصری و بابلی را پروردهاند، بیفکنیم. در مصر زبان قبطی، که یک زبان طبقهٔ سوم بود، یعنی از زبانی آمده بود، که زادهٔ زبان قدیم مصر است، در قرن هفدهم میلادی بکلی مرد.
در بین النهرین (کلدهٔ قدیم) از تمدن سومریها، اکدیها و کلدانیها اثری باقی نمانده.
چنین است نیز حال سوریه نسبت به فینیقیها. امّا در آسیای صغیر، ایران و آسیای وسطی تأثیر عربیّت کمتر بود، زیرا زبانهای مردمان این ممالک محفوظ ماند و سکنهٔ این ممالک چیزهای زیاد از عادات و اخلاق سابق خودشان حفظ کردند. جهات این تفاوتها زیاد است و سبب اصلی را باید از اینجا دانست، که این مردمان نه سامینژاد بودند و نه عناصر سامی در اینجاها مانند مصر و کلده زیاد بود. راجع به ایران بیتردید میتوان گفت، که، علاوه بر محفوظ ماندن زبان، بسیاری از عادات و آداب ایران قدیم در میان سواد مردم و خصوصاً در ایلات و عشایر ایرانی هنوز زنده است.[۸]
محو تمدّنهای مصری و بابلی در میان مللی که گذشتههای مفصل و تمدّنهای عالی داشتهاند تقریباً بینظیر است، چه مردمان یونان و ایطالیا، که نیز از ملل قدیمه عالماند، گذشتههای خود را فراموش نکردهاند، تمدّن کنونیشان دنبالهٔ تمدّنهای گذشته آنها است و به زبانی حرف میزنند که از زبان قدیمشان آمده.
یک عهد خاتمه یافته برای مورّخ و محقق گرانبها است، چه از آن میتواند به خوبی معلوم کند که جریان تاریخ به کجا منتهی شد، اثرات عوامل تاریخی چه بود و بچه نتیجه رسید، ولی متأسفانه راجع بتاریخ مشرق قدیم هنوز انجام این کار مقدور نیست، چه این رشته هنوز خیلی جوان و موادی که در اختیار آن میباشد، اگرچه بسیار زیاد است و حتی کثرت آن گاهی فشار باحوال روحی محقق وارد میکند، ولی این اندازه مواد برای فهم ادواری که طول آن بچندین هزار سال میرسد کافی نیست، بخصوص که این مدارک و منابع غالباً راجع به زندگانی رسمی ملل قدیمه میباشد و در باب زندگانی درونی، یعنی زندگانی غیر مصنوعی یا زندگانی بینمایش ، اطلاعات خیلی کم یا ناقص است: چه بسا به دورههائی میرسند که طول آن چندین ده یا صدسال است و راجع باین زمانها جز چند کلمهای مبهم که آنهم از زمانهای اخیر است و صحتش مورد تردید، چیزی نمییابند، ولی خوش وقتی او اینجا است که کاوشها و کشفیات همواره پیش میرود و اکتشافی سهل و ساده بغتة روشنائی بهتآوری بمسائل مجهول افکنده، نتائجی بدست میدهد که هیچیک از علماء انتظار آن را نداشت. هر قدر که کاوشها و تحقیقات پیش میرود یک نکته روشنتر میگردد و آن اثراتی است که تمدنهای قدیم مشرق در تمدنهای یونانی و رومی و بعد بواسطه این مردمان در تمدن کنونی گذارده، مثلاً مبادی علم طب و ریاضیات از مشرق به فلاسفهٔ یونانی و اسکندرائی و باعراب رسید و در قرون وسطی به اروپا رفت. سلسله مقادیر بابلی تا ادخال سلسله مطری کم یا بیش در تمام اروپا پذیرفته بود. الف باء از مشرق بتوسط فینیقیها در مغرب منتشر شد. تشکیلات دولتی مشرق، بخصوص مصر، بود که در ابتداء بیونان سرایت کرد و از آنجا بروم و بیزانس درآمده اثراتی انکارنکردنی در اینجاها از خود گذاشت. مذهب مصریها نفوذی در مذهب یونانیها داشت، چنانکه مذاهب قدیم مشرق، مذهب موسوی و مذاهب ایرانی بروم رخنه کرد. بالاخره مذهب مسیحی مذهب شرقی بود که مغرب را مسخر داشت، یعنی بعد از غلبه مغرب بر مشرق، در زمان اسکندر، از نو مشرق بر مغرب استیلا یافت. از این جهت است که از چندی باین طرف تاریخ مشرق قدیم و آثار آن مورد توجهی مخصوص شده، در تمام دارالعلومهای اروپائی مجالس درس برای این شعبه تاسیس کردهاند و، چون این شعبه خیلی بسط یافته و یک نفر نمیتواند بتمام رشتههای مختلف شعبهٔ مذکور بپردازد، مسئلهٔ تخصص در اینجا هم نفوذ یافته، تاریخ و علم آثار عتیقه مشرق قدیم را برشتههائی تقسیم کردهاند. رشتهها زیاد است. معروفترین آنها مصرشناسی[۹] و آسورشناسی است،[۱۰] اخیراً ایران قدیم هم موضوع رشتهای گردیده که باید آن را ایرانشناسی نامید.[۱۱]
این رشتهها غالباً دست بهم میدهد، چه نظری که در یک قرن پیش راجع بملل مشرق قدیم حکمفرما بود و تصور میکردند که ملل مزبوره از هم جدا زیسته با یکدیگر ارتباطی نداشتهاند، اساس حکومتها بر استبداد صرف بود، حرکتی در تمدنها وجود نداشت و غیره و غیره، تماماً امروز از میان رفته یا دارد میرود. گذشته از این نکته، کشفیاتی که در یک مملکت بعمل میآید، بسا که به روشن کردن زمانی از مملکت دیگر کمک میکند، چنانکه راجع به ایران هریک از این موارد در جای خود گفته خواهد شد.
اثرات
وضع جغرافیائی
مشرق قدیم
مشرق قدیم، یا مهد تمدنهای کنونی، شامل ممالکی بود، که بییا با فاصله به سواحل شرقی دریای مغرب اتصال مییابد. حدود آن را بالاتر نمودهایم. این صفحات پهناور شامل وادیهای حاصلخیز، رودهای معظم، کویرها، کوهستانها، سواحل دریا و جزایر بسیار است. اگر بعض قسمتهای این صفحات ممتد، مانند عربستان، از جهت داشتن مراتع خوب و زیاد، زندگانی شبانی و تربیت احشام و اغنام را
- ↑ Methode
- ↑ Crete (جزیرهٔ بزرگی است در دریای مغرب که جزو یونان میباشد).
- ↑ Troie ترووا شهری بود در آسیای صغیر که آن را ایلیون و پرگام نیز مینامیدند، یونانیها از جهت نزاعی آن را محاصره کردند و پس از ده سال زدوخورد شهر را گرفته آتش زدند، این جنگهای دهساله موضوع داستانهائی شد که هومر معروف یونانی سروده و شاهکارهای او معروف به (ایلیاد) و (ادیسه) است، محلّ این شهر قدیم را شلیمان Sehliemann یافت و در حوالی جائی موسوم به (حصارلیق) است.
- ↑ Mediterranee
- ↑ محققاً معلوم نیست یعنی عقیدهای اظهار نشده که اکثریّت آن را پذیرفته باشد.
- ↑ مشکّل یعنی Organise
- ↑ دریای اژه (Egee).
- ↑ علاوه بر عادات و آدابی، که مانند عید نوروز و امثال آن در تمام ایران محفوظ است، عادات و رسومی در برخی از ولایات یا در میان ایلات باقی مانده، که ما از آن اطلاع نداریم، برای مثل جائی را از کتاب هرودوت ذکر میکنیم: مورّخ مذکور گوید وقتی که ماسیستیوس، یکی از سرداران نامی ایران، در پلاته کشته شد، تمام قشون ایران عزادار گردید و علامت عزا چنین بود، که سپاهیان موهای سروصورت را بریدند و یال اسبان را چیدند. نگارنده در ابتداء تصوّر میکرد، که هرودوت اشتباه کرده، زیرا اکنون در میان مردم علامت عزاداری از جمله این است، که موها را نمیزنند (یا باصطلاح کنونی اصلاح نمیکنند)، بعد برحسب اتفاق در مجلسی، که برای فاتحه منعقد شده بود، صحبت از انواع عزاداری به میان آمد و یکی از رؤسای ایل بختیاری اظهار کرد، که تا بیست سال قبل معمول ایل مزبور چنین بود، که در موقع عزاداری موهای سر را میبریدند ویال اسبان را میچیدند، ولی بحکم ایلخانی وقت این آداب منسوخ شد. این نوع عادات و رسوم، که از قدیم مانده، در ولایات و ایلات ایران زیاد است و، اگر کسی تحقیقاتی در این باب کرده عادات را ضبط و با نوشتههای مورّخین عهد قدیم مقایسه کند، این نکته روشن خواهد بود.
- ↑ Egyptologie
- ↑ Assyriologie
- ↑ Iranistique