برگه:Zendegani-man.pdf/۸۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

‫چون نشستیم آواره به سخن پرداخت و چنین می‌خواست که من پاسخ دهم‪ ،‬در میانه‬ ‫گفتگو رود‪ .‬ولی من می‌دانستم از گفتگو سودی نخواهد بود و خاموشی می‌گزیدم‪ .‬چون پیاپی‌‬ ‫می‌پرسیدند‪» :‬چرا به سخن در نمی‌آیید؟«‪ .‬گفتم‪ :‬شنیدهام عبد البهاﺀ گفته ‪» :‬‌هرکه از ماست از ماست‪ ،‬و هرکه بر ما‬ ‫نیست از ماست«‪ .‬شما مرا از آن »بر ما نیست« ها شمارید‪ .‬من بهایی نیستم و نخواهم بود‪ ،‬ولی با بهاییان نیز‬ ‫دشمنی نمی‌دارم و نخواهم داشت‪ .‬از این گذشته امشب را من بنام میهمانی آمدهام‪ .‬چون در اینجا دانستم که‬ ‫‌هر شب یکشنبه این نشست هست‪ ،‬یکشنبه دیگر را نیز خواهم آمد که اگر خواستید با شما گفتگو کنم‪ .‬با این سخن‬ ‫جلوشان را گرفتم‪ .‬سپس سخن از تاریخ به میان آمد‪ .‬آواره گفت‪ :‬من به نوشتن تاریخ »امر مبارک«‬ ‫پرداختم‪ .‬یکرشته از نوشته‌های خود را به زبان آورد‪ .‬معجزه های بسیار از بهاییان یاد می‌کرد‪ .‬گفتم‪:‬‬ ‫آقای آواره؛ تاریخ‪ ،‬امروز از دانشها بشمار است‪ .۱‬آنرا نباید با »خرافات مذهبی« در هم آمیخت‪.‬‬ ‫خش‪ ۲‬پرداخت‪.‬‬ ‫چ ِ‬ ‫اینها که شما می‌گویید راست نیست‪ .‬از این سخن بدش آمد و به ُ‬ ‫آنشب گذشت و میرزا جلال خان دوباره خواهش کرد که یکشنبه دیگر نیز بروم‪ .‬شب یکشنبه دیگر که‬ ‫رفتم باز آیتی و سید شهاب می‌بودند‪ .‬شام خوردیم و به گفتگو نشستیم‪ .‬من گفتم‪ :‬بهتر است گفتگو را از‬ ‫راهش کنیم و در یک زمینه سخن رانیم‪ .‬بهتر است در این زمینه سخن رانیم که نشانه راستگویی‌‬ ‫یک برخاسته چیست و من این پرسش را از شما می‌کنم‪.‬‬ ‫آواره گفت‪» :‬بسیار خوبست«‪ ،‬و آنگاه به سخن درازی پرداخت در این زمینه که نشانه‬ ‫راستگویی یک برخاسته چهار چیز است‪۱ :‬ـ ادعا ‪۲‬ـ شریعت گزاری ‪۳‬ـ پایداری )استقامت(‬ ‫‪۴‬ـ ُ‌هناییدن سخن)نفوذ(‪ .‬گفت‪ :‬این چهار چیز چون در کسی گرد آمد ما باید او را راستگو‬ ‫شناسیم‪.‬‬ ‫گفتم‪ :‬اینها را در کتاب میرزا ابوالفضل خواندهام‪ .‬اینها دلیل نتواند بود‪ .‬من از یکایک آنان‬ ‫به گفتگو می‌پردازم‪» :‬ادعا« را هر کسی تواند کرد‪» .‬شریعت گذاری« نیز همان حال را می‌دارد‬ ‫و هر کسی تواند شریعتی از نیک و بد بگزارد‪» .‬پایداری« هم به تنهایی دلیل نتواند بود‪ .‬زیرا‬ ‫گاهی دیده شده که کسان فریبکار پایداری نشان داده اند‪ .‬من در تاریخ عثمانی خواندهام در‬ ‫زمان سلطان مراد چهارم مردی خود را مهدی می‌خواند و پیروانی می‌داشت‪ .‬سلطان مراد سپاه‬ ‫به جنگ او فرستاد که رفتند و پس از خونریزی او را شکستند و چون او را گرفتند و آوردند و‬ ‫سلطان مراد دستور داد زنده زنده پوستش بکنند او شکیبایی شگفتی از خود نشان می‌داد و در‬ ‫حال پوست کندن به جلاد پند ها می‌داد‪.‬‬ ‫آنگاه اگر پایداری شرط راستگوییست پس باب دروغگو می بوده‪ .‬زیرا همه می‌دانیم که‬ ‫پایداری ننمود و بارها پشیمانی نشان داد‪.‬‬

‫‪ -۱‬بشمار است = شمرده می شود ‫)ویراینده(‬

‫‪ -۲‬چخش )بروزن جهش( = مجادله‬ ‫)ویراینده(‬