زندگانی من /احمد کسروی ........................................................................................................................................................................
۸۵
آمده اید« .گفتم :از کجا میگویید؟… گفت» :شما که به کربلا نمیروید .اینجا هم که راه راست تهران نیست…«. گفتم :همانست که دانستهاید .گفت» :اگر چنان است شما باید میهمان من باشید و به هیچ جا نروید تا کارهای تبریز بسامان ۱شود و با هم به آنجا بازگردیم«. پس از گفتگوی بسیار چنین نهادیم که دو روز میهمان ایشان باشم و روانه گردم .ولی از فردای آنروز تب نوبه ۲بسیار سختی گریبان مرا گرفت که ناچار شدم و یکماه و نیم در آنجا ماندم .آشنایی من با آقای بلوری از همان جا آغاز یافته .پذیراییها و نوازشهای او در آن یکماه و نیم خود داستان جدایی میدارد. پس از یکماه و نیم چون تب رهایم نمیکرد و در آنجا پزشکی نمیبود ،از حاجی بیک خواهش کردم مرا به تهران روانه گرداند .در آن چندگاه با امیر مکرم افشار که به صاین قلعه آمده بود دوستی پیدا کرده بودم .چنین نهادیم کسان او مرا به زنجان رسانند .سواره هایش به صاین قلعه آمدند و شبانه به حاجی بیک بدرود گفته روانه شدیم. در راه با همه ناتوانی خوش میبودم .از راه کاروان کناره گرفته و از دیه هایی که پاکیزهتر و مردمانش بسیار مهربان میبودند راه میپیمودیم .در همه جا نوازشهای بسیار میکردند .با این روش به تکان تپه رسیده فردا از آنجا به »قرخلو« که خانه امیر مکرم میبود رسیدیم .زندگانی بسیار نیک و پاکیزهای میداشتند. یکهفته در آن دیه ها میهمان امیر مکرم و پسر عموهایش میبودم و چون تب نیز بریده بود بسیار خوش میگذشت. پس از یکهفته با سوارانی راه زنجان را پیش گرفته روانه شدیم .چون تب باز میگرفت حال بدی میداشتم و نمیدانم چند شب در راه میبودیم که به زنجان رسیدیم. در زنجان به یک کاروان بزرگی برخوردم .عین الدوله و خانواده ولیعهد و کارمندان ی اداره های تبریز از آن شهر بیرون آمده کاروان بزرگی بسته رو به تهران میرفتند .من نیز تهران ِ درشکهای گرفته با آنان روانه شدم .همراه من جوانی بنام غلامعلیخان میبود .با این جوان دوست شدیم و در راه آسوده و خوش میبودیم.
نمیدانم چند روز در راه میبودیم .چون به تهران رسیدیم من نام میهمانخانهای را یاد گرفته بودم که به آنجا روم .غلامعلیخان نگذاشت و آنشب بخانه ایشان رفتم .پدر و برادرانش بسیار نواختند .۳آقای علی -۱بسامان = منظم
)ویراینده(
-۲تب نوبه = تبی که پیاپی در زمانهای مختلف شخصی را مبتلا گرداند
)ویراینده(
-۳نواختن = نوازش کردن ،تحسین کردن
)ویراینده(