دموکراتها میبود. با من دوستی بسیار نزدیک میداشت و چون از هواداران خیابانی میبود میکوشید رنجش مرا از میان برد و در مهمانیها او نیز میبود.
اسد آقاخان و مشهدی محمدعلیخان
(این پیکره در سال ١٣٢٦ قمری برداشته شده)
شبی را شادروان آقامیرآقا رابط که مرد ساده و نیکی میبود مهمانی باشکوهی داده بود. آنشب پس از شام تا پس از نیمهشب نشستیم و شوخیهایی نیز به میان آمد. یکی از شوخیها که رفت این بود که حاجی ناظم نامی که اکنون در تبریز زنده است، یکی از همراهان خیابانی میبود و ما یکی از ایرادها همراهی او را میشمردیم. این مرد در زمان صمدخان خود را به او بسته به سیاهکاریهایی برخاسته بود، از اینرو کمیته دموکرات او را یکی از کُشتنیها میشناخت و در روزنامه تجدد نامش را وارونه مینوشتند و بارها برای کشتنش رفته بودند. ولی او زیرکی نموده خود را نگه داشته بود. چون با سلطانزاده آشنایی میداشت روزی مرا بخانه خود خوانده بود. رفتم دیدم در یک اطاقی زندگی می کند و چند تن تفنگچی در پیرامون خود گمارده. سگی بزرگ در حیاط رها کرده. خود نیز تفنگی در پهلویش گزارده. ما را خوانده بود که در نزد خیابانی و نوبری میانجی باشیم که از کشتن او درگذرند. ما نیز چون بیرون آمدیم من به دستیاری فیوضات پیامی به شادروان خیابانی فرستادم. بهر حال او را نکشتند و او اینزمان یکی از همراهان خیابانی گردیده بود و به ما زباندرازی میکرد.