یکروز ناچار شدم قزاقی را جلو نانوایی کتک زدم و همان روز به شهربانی رفته چگونگی را به آقای میرزاعبداﷲ خان بهرامی رییس شهربانی گفتم .در آنسال در میان آن گرفتاریها یکی از خوشبختیهای تبریز این بود که مرد بسیار کاردان و توانایی همچون آقای بهرامی رییس شهربانی میبود .کارهای این مرد در تبریز هر کدام داستانی میدارد .در این باره همان که سخن مرا شنید درزمان [۱]دستور داد قزاقهای تاراجگر را از قزاقخانه بخواهند .قزاقخانه ایستادگی میداشت .ولی در سایه پافشاری آقای بهرامی ناچار شده رختهای آنها را کَند و همه را به شهربانی فرستاد .در اینجا آنان را به سه پایه تازیانه بسته زدند .دوستی من با آقای بهرامی از همانجا آغاز یافته است.
آقای بهرامی با سران شهربانی تبریز و افسران
(از دست چپ کس سوم آقای بهرامی هستند)
بدینسان کار ما پیش رفت .ولی قزاقان که در آنکوی دستهای میبودند سخت بدشمنی برخاستند .شبی بخانه ما آمده و پیش از آنکه ما بیدار شویم بازگشته بودند .شبی دیگر بخانه حاجی محمد جعفر رفته بودند که کار به تپانچه انداختن و هایهوی کشیده بود.
شگفت است که ملایان که نان دولت را حرام دانسته چند ماه پیش مردم را از نزدیک شدن باز میداشتند اکنون آنان هم فشار آورده پته میطلبیدند که از نان دولت بخرند .این بود اندازه دینداری ایشان.
۲۸) نمونهای از رفتار ملایان
چنانکه در تاریخ هجده ساله نیز نوشته شده سال (۱۳۳۵) ۱۲۹۶سال پر پیشامدی میبود .در آغاز سال، شورش روسستان رخ داد و تزار برافتاد و در ایران و همهجا تکانی پدید آورد .در پی آن در تبریز از یکسو قزاقها و
- ↑ درزمان= فوراًًً (ویراینده)