برگه:Zendegani-man.pdf/۵۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
زندگانی من / احمد کسروی
۵۰
 

با این پیشامدها آذربایجان از میدانهای جنگ شده بود. روسیان پیاپی سپاه و افزار جنگی به اینجا می آوردند. ولی فشار آزادیخواهان بسیار کم شده بود. در سال ۱۲۹۴ (۱۳۳۳) من خواستم به مدرسه آمریکاییان (مموریال اسکول) روم. زیرا دانشها را که دنبال می کردم خود را نیازمند دانستن یکی از زبانهای اروپایی میدیدم. نخست به فرانسه پرداخته بودم که از برخی آشنایان چیزهایی را پرسیده خود یاد می گرفتم. ولی از آزمایش دانستم زبان را بی آموزگار نتوان آموخت و نشاید[۱] آموخت. با کسانی گفتگو کردیم و گفتند انگلیسی آسانتر است ولی باید از آموزگار خواند و از همه بهتر مموریال اسکول است که از دانشها نیز بهره توانید یافت.

این بود روزی بنزد مستر چسپ رهبر (مدیر) آن مدرسه رفتم و چون خواهش خود باز نمودم، گفت: «چون سالتان فزونتر است نتوانیم پذیرفت. ولی اگر آموزگاری مدرسه را پذیرید و به این عنوان بیایید، روزی یکی دو ساعت نیز برای درس خواندن شما بدیده گیریم[۲]. من دیدم این کاریست و مرا از بیکاری نیز تواند رهانید. این بود پذیرفتم. چنین نهادیم که درس عربی گویم و روزی دو ساعت هم درس خوانم. ولی چون پروگرام[۳] نوشته شد روزی یکساعت برای درس خواندن بدیده گرفته بودند. ناچار بودم بپذیرم.

چنین نهادم که آنسال را تنها به یاد گرفتن زبان پردازم. از کلاس پنجم آغاز کرده روزی یکساعت انگلیسی می خواندم. ولی یکساعت نیز در بیرون درست کردم. بدینسان که میرزا جلیل خان مرندی که از شاگردان بزرگ مدرسه می بود و اطاقی در آن نزدیکی اجاره کرده بود با او نهادیم که ناهار را با هم خوریم، و یکساعت که برای ناهار خوردن در اختیار می داشتیم، یکروز او از من درس عربی گیرد و یکروز من ازو درس انگلیس گیرم.

بدینسان به یاد گرفتن زبان می کوشیدم. از آنسو چون روزانه چند ساعتی با آمریکاییان انگلیسی زبان و شاگردان انگلیسی دان می گذرانیدم، هر فرصتی که پیدا می کردم از دست نهلیده با سخن گفتن و یا کتاب خواندن به پیشرفت می کوشیدم. از دیربازی از هکماواریان بیکبار رمیده و بریده بامداد از خواب برخاسته پیش از دمیدن آفتاب از آنکوی بیرون می آمدمی و شبها پس از شامگاه رفتمی و چه در رفتن و چه در برگشتن آن راه دور را با از برکردن واژه های انگلیسی به پایان رسانیدمی. در نتیجه این کوشش بود که همان سال در زمینه زبان از کلاس پنج تا کلاس یازده را پیمودم و پیش رفتم.

نیز از چیزهایی که دریافتم این بود که برای یاد دادن زبانی به بیگانگان شیوه‌های (متودی) باید داشت، و از اینجا بود که برای یاد دادن عربی به شاگردان مدرسه شیوه‌ای را برگزیدم که بسیار سودمند درآمد. (سپس کتابی در دو بخش بنام «النجمة الدریه» از روی همان شیوه نوشتم که بچاپ رسید و سالها در دبیرستان های تبریز درس خوانده شدی).

  1. نشاید= شایسته نیست (ویراینده)
  2. بدیده گرفتن= در نظر گرفتن (ویراینده)
  3. پروگرام= برنامه (ویراینده)