برگه:Zendegani-man.pdf/۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
زندگانی من / احمد کسروی
۱۷
 

۴) همباز پدرم

‫یکی از داستان های پدرم رفتار او با حاجی میر محسن آقا بود‪ .‬اینمرد که آن زمان مشهدی میر محسن نامیده می‌شد نوه عمه پدرم و شوهرخواهر او می بود‪ .‬پدرش آقا میر رضا به روضه خوانی می پرداخت‪ .‬ولی این را پدرم از‬ ‫آغاز جوانیش با خود به بازار برده به داد و ستد در بازرگانی واداشته و با خود همباز[۱] ‬گردانیده بود که گذشته از داد‬ ‫و ستد در بازار‪ ، ‬یک کارخانه بزرگ قالی بافی در همان هکماور برپا گردانیده بودند‪ ،‬و چون گذشته از خویشاوندی‬ ‫و همبازی‪ ،‬‌همسایه نیز می بودند‪ ،‬بامدادان با هم به بازار رفته شامگاهان با هم بازگشتندی‪.‬‬

‫حاجی میر محسن آقا‪ ،‬بالای[۲]‪ ‬بلند و روی سفید و کشیده ای میداشتی و رخت های پاکیزه و شیک پوشیدی‪،‬‬ ‫و به آخشیج[۳]‪ ‬پدرم که بسیار تند و ناشکیبا می بود‪ ،‬او خونسردی و شکیب بسیار داشته و دور اندیش می بود‪ .‬با آنکه‬ ‫با پدرم جدایی ها می داشتند ـ زیرا او بارها به کربلا یا به مشهد رفتی و روضه خوانی برپا گرداندی ـ با یکدیگر‬ ‫بسیار پاسدارانه راه رفتندی‪ .‬پدرم با آنکه در سال بزرگتر می بود‪ ،‬به دور اندیشی و کاردانی او ارج گزارده در بیشتر‬ ‫کارهای او اندیشه او را پرسیدی و بکار بستی‌‪ .‬او نیز همچون برادر کوچکتری به پدرم پاس گزاردی‪.‬‬

‫این دو تن با یکدیگر بیست سال کما بیش راه رفته کمترین رنجشی از خود نشان نداده بودند . ‬تنها کاری که‬ ‫میان ایشان رخ داد این بود که در کارخانه قالی بافی؛ او‪ ،‬برادر کوچکتر خود‪ ،‬و پدرم یکی از خویشان خود را به‬ ‫راهبری گُمارده بودند‪ ،‬و این دو تن چون با هم راه نمی رفتند‪ ،‬پدرم با حاجی میر محسن آقا بهتر دانستند که‬ ‫کارخانه را دو تا گردانند و هریکی کارخانه جدایی دارد‪.‬‬

‫درباره فرشبافی آنچه در تاریخ ها خوانده ام‪ ،‬این هنر در ایران از زمان های باستان رواج می داشته‪ .‬می بینیم‬ ‫در زمان هخامنشیان سخن از قالیهای خوب ایران و گلهای قشنگ آنها می رود‪ .‬ثمیستوکلیس سردار بنام یونانی چون‬ ‫به ایران آمده به دربار هخامنشی پناهیده و در اینجا یک پذیرایی تاریخی دید‪ ،‬می بینیم در داستان او می نویسند که‬

‫پادشاه هخامنشی به او گفته هرچه درباره یونان و کارهای آنجا می داند و می اندیشد بگوید‪ ،‬و ثمیستوکلیس پاسخ‬ ‫داده‪» :‬سخن آدمی به فرشهای زیبای ایرانی می ماند‪ .‬فرشهای زیبای ایرانی را چون باز کنی و بگسترانی‌‪ ،‬نگاره های‬ (نقش های) قشنگ آن همگی نمایان است‪ ،‬ولی تا کُنی یا پیچانی‌‪ ،‬آن پیکره ها پدیدار نباشد»‪ .‬خواستش این بوده که‬ ‫او را مهلت دهند که اندیشه براه اندازد و سخنان خود را بسامان[۴]‬ گرداند‪.‬‬


‫‪

  1. همباز = شریک‬ ‫(ویراینده)‬
  2. بالا = قامت‬ ‫‫(ویراینده)‬
  3. به آخشیج = بر خلاف‬ ‫(ویراینده)‬
  4. بسامان = منظم‬ ‫(ویراینده)‬