برگه:The Blind Owl.pdf/۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸
 

* * * * * * * * * * *

درین دنیای پست پر از فقر و مسکنت برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید– اما افسوس این شعاع آفتاب نبود بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستاره پرنده بود که بصورت یک زن یا فرشته بمن تجلی کرد و در روشنائی آن یک لحظه، فقط یک ثانیه همه بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و بعظمت و شکوه آن پی بردم و بعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد– نه نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگهدارم—

سه ماه– نه، دو ماه و چهار روز بود که پی او را گم کرده بودم، ولی یادگار چشمهای جادوئی یا شراره کشنده چشمهایش در زندگی من همیشه ماند– چطور میتوانم او را فراموش بکنم که انقدر وابسته بزندگی منست؟

نه، اسم او را هرگز نخواهم برد، چون دیگر او با آن اندام اثیری، باریک و مه آلود، با آن دو چشم درشت متعجب درخشان که پشت آن زندگی من آهسته و دردناک میسوخت و میگداخت او دیگر متعلق باین دنیای پست درنده نیست– نه، اسم او را نباید آلوده بچیزهای زمینی بکنم—