برگه:The Blind Owl.pdf/۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۷
 

و حالت بچگی درمن تولید می‌کرد. چون مربوط به یادگارهای آن دوره بود- وقتیکه خیلی کوچک بودم و در اطاقی که من و زنم توی ننو پهلوی هم خوابیده بودیم- یک ننوی دو نفره، درست یادم هست همین قصه‌ها را می‌گفت، حالا بعضی از قسمتهای این قصه‌ها که سابق بر این باور نمی‌کردم برایم امر طبیعی شده است. چون ناخوشی دنیای جدیدی در من تولید کرد، یک دنیای ناشناس محو و پر از تصویرها و رنگها و میلهائی که در حال سلامت نمی‌شود تصور کرد و گیر و دارهای این متلها را با کیف و اضطراب ناگفتنی در خودم حس می‌کردم– حس می‌کردم که بچه شده‌ام و همین الآن که مشغول نوشتن هستم درین احساسات شرکت می‌کنم، همه این احساسات متعلق به الان است و مال گذشته نیست. « گویا حرکات، افکار، آرزوها و عادات مردمان پیشین که بتوسط این متلها به نسلهای بعد انتقال داده شده یکی از واجبات زندگی بوده است. هزاران سال است که همین حرفها را زده‌اند، همین جماعها را کرده‌اند، همین گرفتاریهای بچگانه را داشته‌اند- آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باور نکردنی و احمقانه نیست؟ آیا من افسانه و قصه خودم را نمی‌نویسم؟