برگه:The Blind Owl.pdf/۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۸
 

و بدنش مرکب بوده از یک گردن دراز که متنهی بیک برجستگی شبیه قاشق و سر کوچک میشده– از شدت وحشت عمویم با موهای سفید از اطاق خارج میشود– مطابق شرط و پیمان بوگام داسی متعلق به عمویم میشود– یک چیز وحشتناک، معلوم نیست کسیکه بعد از آزمایش زنده مانده پدرم و یا عمویم بوده است– چون در نتیجه این آزمایش اختلال فکری برایش پیدا شده بوده، زندگی سابق خود را بکلی فراموش کرده و بچه را نمیشناخته ازین رو تصور کرده‌اند که عمویم بوده است– آیا همه این افسانه مربوط بزندگی من نیست، آیا انعکاس این خنده چندش‌انگیز و وحشت این آزمایش تاثیر خودش را در من نگذاشته و مربوط بمن نمیشود؟ ازین ببعد من بجز یک نانخور زیادی و بیگانه چیز دیگری نبوده‌ام– بالاخره عمو یا پدرم برای کارهای تجارتی خودش با بوگام داسی به شهر ری برمیگردند و مرا میاورد بدست خواهرش که عمه من باشد میسپارد.

«دایه‌ام گفت وقت خداحافظی مادرم یک بغلی شراب ارغوانی که در آن زهر دندان ناگ، مار هندی حل شده بود برای من بدست عمه‌ام میسپارد، آیا یک بوگام داسی چه چیز بهتری میتواند برسم یادگار برای بچه‌اش بگذارد؟ شراب ارغوانی، اکسیر مرگ