برگه:The Blind Owl.pdf/۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۷
 

و معنوی که با پدرم داشته اینکار را آسان میکند– همینکه قضیه کشف میشود مادرم میگوید که هر دو آنها را ترک خواهد کرد مگر باین شرط که پدر و عمویم آزمایش مارناگ را بدهند و هرکدام از آنها که زنده بمانند باو تعلق خواهد داشت.

«آزمایش از اینقرار بوده که پدر و عمویم را بایستی در یک اطاق تاریک مثل سیاه چال با یک مارناگ بیندازند و هر یک از آنها را که مار گزید طبیعتاً فریاد میزند آنوقت مارافسا در اطاق را باز میکند و دیگری را نجات میدهد و بوگام داسی باو تعلق میگیرد.

«قبل از اینکه آنها را در سیاه چال بیندازند پدرم از بوگام داسی خواهش میکند که یکبار دیگر جلو او برقصد، رقص مقدس معبد را بکند، او هم قبول میکند و به آهنگ نی لبک مار افسا جلو روشنائی مشعل با حرکات پر معنی موزون و لغزنده میرقصد و مثل مارناگ پیچ و تاب میخورد– بعد پدر و عمویم را در اطاق مخصوصی با مارناگ میاندازند– عوض فریاد اظطراب‌انگیز، یک ناله مخلوط با خنده چندشناکی بلند میشود، یک فریاد دیوانه وار– در را باز میکنند عمویم از اطاق بیبرون میاید– ولی صورتش پیر و شکسته و موهای سرش– از شدت بیم و هراس، صدای لغزش و سوت مار خشمگین که چشمهای گرد شرربار و دندنهای زهر‌آگین داشته