برگه:The Blind Owl.pdf/۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۰
 

دراز فکر مرا بخودش مشغول بکند مثل کار تنک کنج دیوار– چون از وقتیکه بستری شده‌ام بکارهایم کمتر رسیدگی میکنند– میخ طویله‌ای که بدیوار کوبیده شده جای ننوی من و زنم بوده و شاید بعدها هم وزن بچه‌های دیگر را متحمل شده است. کمی پائین میخ از گچ دیوار یک تخته ور آمده و از زیرش بوی اشیاء و موجوداتی که سابق بر این در این اتاق بوده‌اند استشمام میشود، بطوریکه تاکنون هیچ جریان و بادی نتوانسته این بوهای سمج و تنبل و غلیظ را پراکنده بکند: بوی عرق تن، بوی ناخوشیهای قدیمی، بوهای دهن، بوی پا، بوی تند شاش، بوی روغن خراب شده، حصیر پوسیده، خاگینه سوخته، بوی پیاز داغ، بوی جوشانده، بوی پنیرک و مامازی بچه، بوی اتاق پسری که تازه تکلیف شده، بخارهائی که از کوچه آمده و بوهای مرده یا در حال نزع که همه آنها هنوز زنده هستند و علامت مشخصه خود را نگهداشته‌اند. خیلی بوهای دیگر هم هست که اصل و منشاء آنها معلوم نیست ولی اثر خود را باقی گذاشته‌اند.

«اطاقم یک پستوی تاریک و دو دریچه با خارج، با دنیای رجاله‌ها دارد– یکی از آنها رو بحیاط خودمان باز میشود و دیگری رو بکوچه است– و از آنجا مرا مربوط با شهر ری میکند– شهری که عروس دنیا مینامند و هزاران