برگه:The Blind Owl.pdf/۲۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۶
 

دیدم مانند بچه خسته و کوفته‌ای خوابیده بود- او کاملاً خوابیده بود و مژه‌های بلندش مثل مخمل بهم رفته بود- سر بغلی را باز کردم و یک پیاله شراب از لای دندانهای کلید شده‌اش آهسته در دهن او ریختم.-

برای اولین بار در زندگیم احساس آرامش ناگهانی تولید شد. چون دیدم این چشم‌ها بسته شده، مثل اینکه سلاتونی که مرا شکنجه میکرد و کابوسی که با چنگال آهنینش درون مرا میفشرد، کمی آرام گرفت. صندلی خودم را آوردم کنار تخت گذاشتم و بصورت او خیره شدم- چه صورت بچگانه، چه حالت غریبی! آیا ممکن بود که این زن، این دختر، یا این فرشته عذاب چون نمیدانم چه اسمی رویش بگذارم، آیا ممکن بود که این زندگی دوگانه را داشته باشد، انقدر آرام، انقدر بی تکلف؟ حالا من میتوانستم حرارت تنش را حس بکنم و بوی نمناکی که از گیسوان سنگین سیاهش متصاعد می‌شد ببویم- نمیدانم چرا دست لرزان خودم را بلند کردم، چون دستم به اختیارم نبود، و روی زلفش کشیدم- زلفی که همیشه روی شقیقه‌هایش چسبیده بود، بعد انگشتانم را در زلفش فرو بردم- موهای او سرد و نمناک بود- سرد، کاملاً سرد. مثل اینکه چند روز میگذشت که مرده بود