این برگ نمونهخوانی نشدهاست.
۱۴۰
گرسنه باو حمله کردم و درته دلم از او اکراه داشتم، بنظرم میمامد که حس عشق و کینه با هم توأم بود. او مرا میان خودش محبوس کرد - عطر سینه اش مست کننده بود، گوشت بازویش که دور گردنم پیچیده گرمای لطیفی داشت، حس میکردم که مرا مثل طعمه در درون خودش میکشید - احساس ترس و کیف بهم آمیخته شده بود. در میان این فشار گوارا عرق میریختم و از خود بی خود شده بود م.