برگه:The Blind Owl.pdf/۱۲۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده‌است.
۱۲۹
 

همین که برگشتم، دیدم ننجون بارنگ پریده مهتابی، موهای ژولیده یک کاسه آش جو از همان آشی که برایم آورده بودند روس دستش بود و بمن مات نگاه می‌کرد. وقتی خواستم بخوابم، دور سرم یک حلقه آتشین فشار می‌داد. دستم را رویتنم می‌مالیدم و درفکرم اعضای بدنم را: ران، ساق پا، بازوو همه آنها را با اعضای تن زنم مقایسه می‌کردم.

از تجسم خیلی قوی تر بود، چون صورت یک احتیاج را داشت. حس کردم که می‌خواستم او نزدیک من باشد.