برگه:The Blind Owl.pdf/۱۲۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده‌است.
۱۲۳
 

ری جای دو تا دندان زرد کرم خورده که از لایش آیه‌های عربی بیرون میامد روی صورت زنم دیده بودم. همین زن که مرا به خودش راه نمی‌داد که مرا تحقیر می‌کرد ولی با وجود همه اینها او را دوست داشتم. با تمام وجود اینکه تا کنون نگذاشته بود یکبار روی لبش را ببوسم ! بیش از این ممکن نیست ... تحمل ناپذیر است... ناگهان ساکت شدم. بعد با حالت شمرده و بلند با لحن تمسخر آمیز می‌گفتم: (بیش ازین ..)بعد اضافه می‌کردم: (من احمقم)