برگه:The Blind Owl.pdf/۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰
 

باید همه اینها را بنویسم تا به بینم که بخودم مشتبه نشده باشد، باید همه اینها را بسایه خودم که روی دیوار افتاده توضیح بدهم– آری، پیشتر برایم فقط یک دلخوشی یا دلخوشکنک مانده بود– میان چهار دیوار اطاقم روی قلمدان نقاشی میکردم و با این سرگرمی مضحک وقت را میگذرانیدم، اما بعد از آنکه آن دو چشم را دیدم، بعد از آنکه او را دیدم اصلاً معنی، مفهوم و ارزش هر جنبش و حرکتی از نظرم افتاد– ولی چیزی که غریب، چیزیکه باورنکردنی است نمیدانم چرا موضوع مجلس همه نقاشیهای من از ابتدا یکجور و یک شکل بوده است: همیشه یک درخت سرو میکشیدم که زیرش پیرمردی قوز کرده شبیه جوکیان هندوستان عبا بخودش پیچیده، چنباتمه نشسته و دور سرش چالمه بسته بود و انگشت سبابه دست چپش را بحالت تعجب به لبش گذاشته بود– روبروی او دختری با لباس سیاه بلند خم شده باو گل نیلوفر تعارف میکرد، چون میان آنها یک جوی آب فاصله داشت– آیا این مجلس را من سابقاً دیده بوده‌ام یا در خواب بمن الهام شده بود؟ نمیدانم. فقط میدانم که هر چه نقاشی میکردم همه‌اش همین مجلس و همین موضوع بود،