برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

تا بی نهایت

تا آنسوی حیات

گسترده بود او

 
 

دیدم که در وزیدن دستانش

جسمیت وجودم

تحلیل میرود

دیدم که قلب او

با آن طنین ساحر سرگردان

پیچیده در تمامی قلب من

 
 

ساعت پرید

پرده بهمراه باد رفت

او را فشرده بودم

در هالهٔ حریق

میخواستم بگویم

اما شگفت را

۴۳
وصل