این برگ همسنجی شدهاست.
ای ماهی طلائی مرداب خون من
خوش باد مستیت، که مرا نوش میکنی
تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه، از چه سیهپوش میکنی؟
۲۶
غزل
ای ماهی طلائی مرداب خون من
خوش باد مستیت، که مرا نوش میکنی
تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه، از چه سیهپوش میکنی؟