برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۳۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟

 
 

در شب اکنون چیزی میگذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها، همچون انبوه عزاداران

لحظهٔ باریدن را گوئی منتظرند

 
 

لحظه‌ای

و پس از آن، هیچ.

پشت این پنجره شب دارد میلرزد

و زمین دارد

باز میماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم

نگران من و تست

۲۳
باد ما را خواهد برد