پرش به محتوا

برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از تابش خورشید، پوسیدند

و گم شدند آن کوچه‌های گیج از عطر اقاقی‌ها

در ازدحام پرهیاهوی خیابانهای بی‌برگشت.

و دختری که گونه‌هایش را

با برگهای شمعدانی رنگ میزد، آه

اکنون زنی تنهاست

اکنون زنی تنهاست

۸
آن روزها