برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۱۴۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

«خسته شدم، حالم بهم خورده از این بوی لجن

«انقده پا بپا نکن که دوتائی

«تا خرخره فرو بریم توی لجن

«بپر بیا، و گرنه ای علی کوچیکه

«مجبور میشم بهت بگم نه تو، نه من»

* *

آب یهو بالا اومد و هلفی کرد و تو کشید

انگار که آب جفتشو جست و تو خودش فرو کشید

دایره‌های نقره‌ای

توی خودشون

چرخیدن و چرخیدن و خسته شدن

موجا کشاله کردن و از سر نو

به زنجیرای ته حوض بسته شدن

قل قل قل تالاپ تالاپ

قل قل قل تالاپ تالاپ

به علی گفت مادرش روزی
۱۳۵