این برگ همسنجی شدهاست.
و صمیمیت تن هامان، در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهیها در آب
سخن از زندگی نقرهای آوازیست
که، سحر گاهان فوارهٔ کوچک میخواند
مادر آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدفهای پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد
همه میدانند
همه میدانند
۱۱۸
فتح باغ