برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۱۲۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چگونه روح بیابان مرا گرفت

و سحر ماه ز ایمان گله دورم کرد

چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد

و هیچ نیمه‌ای این نیمه را تمام نکرد

چگونه ایستادم و دیدم

زمین به زیر دو پایم ز تکیه‌گاه تهی میشود

و گرمی تن جفتم

به انتظار پوچ تنم ره نمیبرد

 
 
 
 

کدام قلّه کدام اوج؟

مرا پناه دهید ای چراغ‌های مشوش

ای خانه‌های روشن شکاک

که جامه‌های شسته در آغوش دودهای معطر

بر بامهای آفتابیتان تاب می‌خورند

 

مرا پناه دهید ای زنان سادهٔ کامل

۱۱۱
وهم سبز