بسم الله الرحمن الرحیم
مالک الملک صدهزار جهان | ملک العرش قادر سبحان |
عز اسمه و جل ذکره که قاعدهٔ مملکت و سریر دولتش مرکز هستی است و کاخ کبریا و عظمتش محیط هر بلندی و پستی. سلطنت بیزوالش از ازل تا ابد پاینده و هرجا رکنی رکین و سلطانی باتمکین است بدان ساحت قدس گراینده. دست تصرف حوادث از دامن رفعت آن ایوان کوتاه و امنای درگاهش از سوانح قبل و بعد آگاه. همه از فرط کفایت و کاردانی وقایع گذشته و آینده دانند و برای اصیل و تدبیر صائب علاج واقعه پیش از وقوع توانند. فرشتگان لاهوتیمکان و کرّوبیان جبروتیتوان پیشروان آن جیش مظفّراند و سرهنگان آن سپاه فیروزیاثر. ذرّات ممکنات در زیر آن رایت عالی و سنجق متعالی مأمور خدمتاند و مشمول نعمت تابع قدرت و مطیع ارادات مقهور مشیّت فرمانبردار و رعیّت نه استغفرالله امّی و خوانا و نادان و دانا حاضر و بادی جاندار و جمادی جمله او را ستایندهاند و شأنی از آن شئون رفیعه را نماینده. پس او معبود عالم است و مسجود آدم. نسبت پادشاهی بحضرتش خطاست و منزّه از تمام نسبتهاست. جز اینکه گوییم کردگار آفریننده و خداست. اوست و بس تعالی شأنه و تقدّس.
شهریاران غلام درگه او | بندهٔ ساحت منزّه او | |||||
همه سرها به قصد پاانداز | بر درش روز و شب برند نماز | |||||
تاجداران و سروران سترگ | زو شهی یافته چه فُرس و چه تُرک |
اگر ترکان اشکانی و اگر پارسیان ساسانی و بازماندگان کیانی با حشمت بهرامی و عدل نوشیروانی لوای کورستانی و دیهیم خسروانی ازو یافته و این گنجهای زرتار منقّش به نقشهای بدیع را با هرچه پود بود در معرض و جلوهگاه شهود وجود پدیدار و آشکار ساخته آن دست توانا بافته. شرق و غرب این زمین و شمال و جنوب آن که یک نقطه در اقیانوس واژه ناخوانا جز به شروق و فروغ انوار مقدّسهٔ او روشن نباشد و گلشن معرفت و بصیرت ساکنان