برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۹۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۳

ملایمت میورزید.

با زیر دستان خود و کارگزاران دولت بسیار بدرفتاری میکرد. ملکلم می نویسد تنها با حاج محمد ابراهیم شیرازی ملایم بود و با دیگران سازشی نداشت و اغلب کارگزاران خود را جریمه کرد و یکی را بدیگری می‌فروخت و کسی را در برابر مبلغی که داده بود بر دارایی و زندگی دیگری چیره می‌کرد. می‌گوید پیش از آنکه حاج محمد ابراهیم را بوزارت برگزیند در زمانی که میرزا شفیع مازندرانی که بعد صدراعظم شد در دستگاه وی بود خواست مبلغی از میرزا شفیع بگیرد. نخست درصدد بود حاج محمد ابراهیم را بر میرزا شفیع بر انگیزد اما میرزا شفیع پیش دستی کرد. یکی از نوکران حاج محمد ابراهیم در مجلس عام شال را که علامت منصب او بود از کمر میرزا شفیع باز کرد و بگردن وی انداخت که علامت سر شکستگی بود و بدین‌گونه او را بخانه حاج محمد ابراهیم کشید. حاج محمد ابراهیم چون مرد بسیار حیله‌گری بود بخوشرویی با او رفتار کرد و باو گفت که این کار بدست آقامحمد خان شده است. سرانجام چون میرزا شفیع هرچه کوشیده نتوانست مبلغی را که آقا محمد خان در انتظار آن بود بپردازد حاج محمد ابراهیم بازماندهٔ آن مبلغ را از خود داد و میرزا شفیع نجات یافت و دو باره بکار گماشته شد.

با قاجارها نیز که وی را بپادشاهی رسانده بودند غدر کر دو سران دولو را که بیش از همه مدیون ایشان بود واداشت خانوادهٔ خود را بطهران بیاورند و لشکریانی را که فرمانبردار ایشان بودند در نواحی دیگر ایران پراگنده کرد و بدین‌گونه نیروی ایشان را از میان برد و ایل قاجار را که پیش ازو بسیار نیرومند بودند ناتوان کرد و از پا در آورد.

برخی تصرفات که در رسوم و آداب آن زمان کرده اینست که هر وقت بطهران برمیگشت بمردم شهر اجازه نمی داد چنانکه پیش ازو معمول بود ازو پیش‌باز کند و نیز دستور داد که فتح نامها و مکاتیب و فرمانهای دولتی را بانشای مغطق کنایه و استعاره دار ننویسند و بزبان ساده بنویسند.

در همه کارها همیشه حق را بکسی می‌داد که بیشتر باو پول برساند. بعامه مردم ایران و طبقه سوم مردم اعتنا نمیکرد. حاج محمدابراهیم خود برای ملکم حکایت کرده است که وقتی دو تن از مردم طبقه سوم که توانگر شده بودند می‌خواستند ناحیه‌ای را اجاره کنند و این کار خواهان بسیار داشت، اما این دو تن بیشتر می‌دادند. وی گفته است که چون می دانستم آقا محمد خان بواسطه حرصی که بپول دارد خشنود خواهد شد بایشان گفتم با من نزد شاه بروند و چون ایشان را دید و پرسید اسم و رسم هر دو را گفتم و گفتم برای چه آمده‌اند و چه می‌دهند.گفت من با این مردم سر و کاری ندارم. گفتم باید بمبلغی که میدهند توجه کنید. گفت من ازین مبلغ میگذرم و این گونه مردم نباید پیش من بیایند.