گونه آزار و بیاحترامی بزن و مرد آن خانواده خودداری نکرد در ایران معروف بود میگفتند وقتی که شیراز را گرفت قبر کریم خان را شکافت و سرش را با خود بطهران آورد و در زیر پلهای قسمتی از ساختمانهای کاخ گلستان که در ضلع شمال غربی آن واقعست و بحیاط سرچشمه معروفست و مظهر آب در آنجاست دفن کرد که هروقت از آن پلها بالا و پایین میرود سرش را لگدمال کند. این مطلب در میان مردم ایران بسیار رایچ بود و پس از خلع قاجاریه آجر فرش زیر آن پلها را شکافتند و استخوانهایی بدست آوردند و در همانموقع عکسی برداشتند که معروفست. نیز معروفست که چون شیراز را گرفت خانهای شاهزادگان زند را ویران کرد و هرچه داشتند بباد غارت داد.
دیگر از مطالبی که در حق ناشناسی او معروفست و از پیران شنیدهام اینست که در حین توقف در شیراز یکی از مردان دستگاه کریم خان باو بسیار مهربانی میکرد و چون وی در شیراز حکم اسیری را داشت و دیگران همه او را خرد میگرفتند و این مرد یگانه کسی بود که با او مهربان بود آقا محمد خان همیشه از وی امتنان داشت و در هر موقع ازو یاری میخواست و وی هم دریغ نمیکرد. روزی که در حمام بود آقا محمد خان هم وارد شد و آنمرد دربارهٔ وی بسیار مهربانی کرد و نزدیک خود نشاند. آقامحمد خان بسیار ممنون شده بود و گفت اگر روزی بخت با من یار شود و بدولت برسم سزای این مهربانیهای تو را خواهم داد. آنمرد گفت از قدیم گفتهاند که دولت مانند مرغیست که بر سر کسان مینشیند و بالهای بسیار بلند دارد و بر روی چشمها میگسترد بطوری که مانع از دیدن میشود. آقا محمد خان گفت چنین نیست و اگر آن روز برسد بتو نشان میدهم. اتفاقاً در موقعی که آقا محمدخان اصفهانرا گرفت آن مرد جزو کارگزاران خاندان زند در اصفهان بود و دستگیر شد و او را هم با دیگران آوردند که در حضور آقا محمد خان بکشند. وی برای اینکه عهد دیرین خود و گفتگوی آنروز در حمام را بیادش بیاورد دودست را روی چشمان خود گذاشته بود. آقا محمد خان دستور داد او را پیش آوردند و سبب این کار را پرسید و چون او مطالب را گفت در خشم شد و فرمان داد نخست چشمانش را دراوردند و پس از آن سرش را بریدند.
ازین گونه روایات دربارهٔ آقا محمد خان و صفات شخصی او در اسنادی که از زمان وی مانده و ختی در خاطرهٔ پیرانی که ما دیدهایم بسیار بوده است. پیداست که ایرانیان در همان زمانی که وی زنده بوده است دلخوشی ازو نداشتهاند و کارهایش را نمیپسندیدهاند.