برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۶

بر دستگاه کریم خان در شیراز دست یافت افسوس خورد وگفت اگر میدانستم روزی این فرشها بمن تعلق میگیرد این کار را نمیکردم.

پیداست که این سخت‌گیریها و بی‌رحمی‌ها مخصوصا در جنگها بیشتر ظاهر میشده و بهمین‌جهة کشتارهایی که آقا محمد خان درضمن کشورگیریهای خود کرده بخصوص در گرفتن شیراز و اصفهان و قتل عام کرمان و تفلیس معروف است. در کرمان حتی پیشوایان دینی و طلاب مدارس و زنان پیر و کودکان را معاف نکردند و تا خبر دستگیری لطفعلی خان باو نرسید بمردم شهر امان نداد و در تفلیس هم خوتریزی بمنتهای شدت خود رسید.

شدت عمل آقا محمد خان حتی متوجه نزدیکان او میشده و از نخست که بنای کشورگیری را گذاشت چون در میان قاجارها نفوذی نداشت حتی کسانش ازو پیروی نکردند و تنها راهی که داشت این بود که بوسیلهٔ خوف و خشیت بر آنها غالب شود و در این کار باندازه‌ای مبالغه کردکه حتی با برادران خود رضا قلی‌خان و مرتضی قلی‌خان و جعفرقلی‌خان و مهدی قلی خان جنگ کرد و از آن پس این نفاق در خاندان شاهی قاجار ماند و اتحاد و پیوستگی که لازمهٔ خانوادگیست درین خاندان نبوده است چنانکه پس از مرگ فتحعلی شاه پسرانش بر سر سلطنت با هم نزاع کردند و پس از مرگ محمد شاه همین اوضاع پیش آمد.

دربارهٔ لئامت و امساک او در خرج کردن نیز در کتابها مطالب فراوان هست و درین زمینه نمی‌توان شک کرد. دلیل آنهم واضحست که وی خردسالی و جوانی خود را در عسرت و تنگدستی گذرانده و بیشتر اوقات از تهیهٔ وسایل زندگی محروم بوده است، چنانکه در موقع فرار از شیراز تهی دست بود و چیزی‌که سبب پیشرفت کار او شد این بود که مالیاتی را که از عراق و مازندران بفارس می‌بردند غارت کرد و وسیله برای تامین لشکرکشی خود فراهم ساخت و از آن پس نیز مصارف لشکریان خود را از غارت نواحی مختلف ایران بدست می‌آورد و در زمان او مالیات ایران وضع مرتبی نداشت.

دربارهٔ تنگ چشمی او داستانهای بسیار گفته‌اند ازآن جمله گفته‌اند که با ولیعهد و برادر زاده‌اش فتحعلی شاه که از همه پیش او عزیزتر بود همواره بر سر خوراک سخت‌گیری می‌کرد و معروفست که باو می‌گفت ایران استطاعت آنرا ندارد که تو دو رنگ خورش بر سر سفرهٔ خود داشته باشی. در سبب کشته شدنش گفته‌اند که آنروز خربوزه‌ای برایش آورده بودند و بک نیمه از آنرا در ناهار خورده و نیمی دیگر را گفته بود برای شام بگذارند و چون موقع شام رسید و خربوزه را خواست معلوم شد سه تن از خدمت گزارانش خورده‌اند. در خشم شد و فرمانداد آن سه تن را فردا صبح بکشند و آنها نیز که از جان خود در هراس بودند شبانه همدست شدند و بر سر بالینش رفتند و بزخم کارد او را از میان برداشتند.