مکرر آوردهاند که از یکی از نزدیکان آقا محمد خان پرسیده اند آیا وی شجاع بوده است یا نه؟ او گفته است البته شجاع بود ولی من هرگز بیاد ندارم بشجاعت کاری از پیش برده باشد و حیله و تزویر او کار را چنان از پیش میبرد که دیگر حاجت بدلاوری نداشت.
فکر وی بسیار عملی بوده و برای پیش بردن مقصود خود از هیچ رویگردان نمیشده است و هر وسیلهای را جایز میشمرده. معاصرینش گفتهاند که ظاهراً دعوی دینداری میکرده و حتی در لشکرکشیها و سفرها نیم شبان بر می خاسته و نماز میکرده و با این همه با برادرش جعفر قلی خان بقرآن قسم خورده بود که وی را بیش از یک شب در طهران نگاه ندارد و چون او را کشتند و کشتهاش را نزد او بردند دستور داد فوراً از شهر بیرون ببرند که برخلاف سوگند خود رفتار نکرده باشد.
دیگر از صفات او که همهٔ تاریخ نویسان در آن اتفاق کردهاند بی رحمی اوست و حتی این لطیفه را از یکی از عمال نزدیک او روایت کردهاند که هروقت از پیش او میآمد دست بر سر خود مینهاد تا ببیند بجای خود هست یا نه! در نتیجه این سختگیریها و بدرفتاریها و پیمان شکنیها هرگز بهیچکس اطمینان نداشته و در سراسر مدت فرمانروایی خود بزرگان و متنفذین ایران را مجبور میکرده است که همیشه چندتن از نزدیکان خود را بگروگان نزد او بفرستند تا بدین وسیله بدیشان اعتماد کند.
در برابر این صفات طبیعی که برخی از آنها ناشی از نقص خلقت او بوده است تردیدی نیست که مردی کاردان و با کفایت و مدبر بوده چنانکه نهتنها بسرعت هرچه تمامتر ایران را گرفت و بپادشاهی رسید بلکه سرزمنی را که پریشان و گرفتار ملوکالطوایف و راهزنان مسلح و گردنکشان بود امن کرد و جهانیان را از پیشرفتهای خود خیره ساخت.
در امور داخلی ایران وی برخی اصلاحات کرد از آن جمله این بود که دستور داد بهر شهری که وارد میشود کسی باستقبال او نرود. پیش از او در دورهٔ صفویه و پس از آن در دورهٔ افشارها و خاندان زند در سراسر ایران معمول شده بود که مکاتبات دولتی را با انشای پرتکلف و پر از کنایه و استعاره و عبارت پردازیهای زاید و مخل مینوشتند و او نخستین کسیست که دستور داده است مکاتبات و احکام و فرمانهای دولتی را بزبان ساده بنویسند و از عبارت پردازی خود داری کنند و هروقت فرمانی یا حکمی پیش او میبردند که امضا کند و باصطلاح آنروز «صحه» بگذارد یعنی بگوید صحیح و درستست وادار میکرد میخواندند و اگر بعبارات مغلق و مقدمهٔ منشیانه آغاز کرده بودند نمیگذاشت بخوانند و دستور میداد عوض کنند.
از طرف دیگر بمراسم درباری بسیار مقید بود، چنانکه مینویسند وقتی سفیری از سوی پادشاه افغانستان بدربار او آمده بود و کسی که سفیر را نزد او بردگفت سفیر پادشاه